شنبه 6 مرداد 1403


نوشتاری به مناسبت برگزاری همایش پروین اعتصامی

یادداشت کنگره بین المللی پروین اعتصامی

تاريخ:هجدهم شهريور 1402 ساعت 10:43   |   کد : 20356   |   مشاهده: 503
همزمان با نزدیک شدن به تاریخ برگزاری همایش بین المللی پروین اعتصامی بسیاری از علاقمندان به شعر ادب یادداشت هایی ماندگار نوشتند

 









پروین، بانوی آراسته به هنر



پروین اعتصامی از نخستین زنان تأثیرگذار در شعر فارسی است که معمولا با اشعار مناظره‌ای و تمثیلی‌اش شناخته می‌شود. با در نظر داشتن هویت زنانه‌ای که اغلب در اشعار سروده شدۀ وی در قالب مثنوی و قطعه یافت می‌شود، پروین شاعری با خودآگاهی اجتماعی است. قصیده‌های وی اندیشه و زبانی متفاوت و قابل توجه دارد و خودآگاهی اجتماعی او را در قصیده‌هایش نیز می‌توان مشاهده کرد. جهانبینی شاعر تحت تأثیر دورۀ زندگی خود قرار گرفته که در میانۀ دورۀ بازگشت و تجدد است و نگاهی همزمان به گذشته و آینده دارد. پروین با رجوع به عقلانیت کلاسیک در این اشعار بینش اجتماعی خود را به تصویر می‌کشد. عقل‌گرایی یکی از اصول مکتب کلاسیسم است که با اصول سبک خراسانی و دورۀ بازگشت در شعر فارسی قابل تطبیق است. به عنوان مثال فردوسی، نژاد و هنر و خرد را از فضائل انسانی می‌داند. پروین نیز به وفور دعوت به کسب علم و دانش و استفاده از عقل و خرد و دوری از جهل و هوی و هوس می‌کند اما عقلانیت کلاسیکی که به آن اشاره شد، متفاوت از عقلانیتی است که در سبک خراسانی می‌توان یافت.



آن‌کس که همنشین خرد شد ز هر نسیم         چون پر کاه بی سر و سامان نمی‌شود



  خرد استاد و تو شاگرد و جهان مکتب             چه رسیدت که چنین کودنی و نادان



عقل آموخت به هر کارگری کاری                          او چو استاد شد و ما دبستانی



علاوه بر این مسائل وجه اشتراک اشعار پروین با سبک خراسانی را می‌توان استفادۀ مکرر از واژۀ هنر در قصیده‌های وی دانست. واژۀ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو واژۀ «سو» به‌ معنی نیک و «نر» یا «نره» به‌ معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی «س» به «ه» تبدیل شده و واژۀ «هون» ایجاد شده‌ است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی «هنر» درآمده است که به‌ معنای انسان کامل و فرزانه است. این واژه در طول زمان معانی متفاوتی پیدا کرده که از معنای اولیۀ خود فاصله گرفته است. در ابیات پروین نیز هنر کارکرد معنایی مختلفی دارد. به عنوان مثال:



خواجه آنست که آزاده بود پروین         بانو آنست که باشد هنرش زیور



شاعر در این بیت، هنر را زیور و مایۀ آراستگی زنان می‌داند. می‌توان شعر پروین را هنر وی دانست، هنری که ابزار وی برای انتقال اندیشه‌هایش است یا به تعبیر وی همان زیوری باشدکه بدان آراسته شده است. همچنین واژۀ هنر را در این بیت می‌توان کسب علم و بهره‌وری از آن در نظر داشت که پروین آن را برای زنان در اولویت قرار می‌داد. وی در سخنان و فعالیت‌های اجتماعی‌اش تحصیل و سوادآموزی را لازمۀ پیشرفت زنان می‌دانست. اما به‌طور کلی در اشعار وی تأکید برکسب علم فارغ از جنسیت و برای همۀ انسان‌ها است.



پروین با استفاده از واژۀ هنر اشاره به ذات و گوهر انسانی نیز می‌کند. در رویکرد گوهرگرا که دکارت نیز از نمایندگان آن است، باور به حقیقتِ ماهیت یا جوهر وجود دارد. جوهری که تغییرناپذیر است و در ساخت و پردازش اشخاص و اشیاء نقش دارد. در این نگرش هویت دارای ذات و ثبات درونی درنظر گرفته می‌شود که به راحتی تغییر نمی‌پذیرد. عقل‌گرایی مکتب کلاسیسم نیز وام‌گرفته از اندیشمندانی مانند دکارت است که بر خرد به عنوان جوهر و زیرساخت بنایی وجود انسان تأکید داشتند.



حکایت کند رشتۀ کارگاهت               اگر دیبه گر بوریا گر کتانی



هنرها گهرهای پاک وجودند       تو یک روز بحری و یک روز کانی



همانطور که گفته شد، شاعر در این ابیات باوری گوهرگرایانه دارد و به صورت استعاری رشته‌ای را که مخلوقات با آن سرشته شده‌اند، جزئی جدا ناپذیر از وجود آنان می‌داند که با وجود تفاوت‌ها، این رشته‌ها معیاری برای شناسایی اصالت وجودند. وی هنر را عنصری باارزش درون موجودات می‌داند. جواهری که درون همۀ مخلوقات می‌تواند باشد؛ چه دریایی مملو از مروارید و چه معدنی با سنگ‌های با ارزش. ولی با نظر به عصر زندگی پروین و با شهادت اشعارش، هنری را که پروین برای انسان چه مرد و چه زن در نظر دارد، هنری اکتسابی است که با تلاش باید به دست آورد و این دیدگاه حاکی از خودآگاهی اجتماعی‌ای است که پروین به عنوان یک زن تحصیل‌کرده به دست آورده است و تنها از باور ذات‌گرایانه‌ای کلاسیک نشئت نمی‌گیرد.



هرجا که هنرمند رفت گو رو           گر کابل و گر چین چین و گر قندهار است



تو بدین کارگه اندر چو یکی کارگری          هنر و  علم بدست تو چو افزاری چند



ز ادب پرس مپرس از نسب و ثروت                ز هنر گوی مگوی از پدر  و مادر



گوی علم و هنر اینجاست ولی بی‌رنج             دست هرگز نتوان برد به چوگانش



تا پای بود ره ادب می‌رو                                    تا دست بود در هنر می‌زن



بدین ترتیب هنر در این ابیات از دیدگاه پروین با رنج و تلاش به دست می‌آید، تلاشی که همواره باید باشد. فارغ دانستن هنر از روابط خویشاوندی در این ابیات نشان از اکتسابی بودن آن توسط خود شخص دارد. همچنین وی هنر را ابزاری دنیایی برای رسیدن به مقاصد والاتر می‌داند.



هنری که پروین تأکید در کسب آن دارد، توجه به معرفت و اصول زندگی عارفانه را نیز در دستورالعمل خود دارد. به گفتۀ شاعر عارفان و اهل شناخت، علم و هنر را عناصر کمیابی می‌دانند که مس وجود انسان را به طلا تبدیل می‌کنند. علاوه بر آن در ابیات وی اشاره به فقر و پوشیدن جامۀ مندرس که از مراحل و رسوم عارفان است نیز در رسوم اهل هنر مشاهده می‌شود. شاعر ادب و دانش را مسبب زیبایی تن (جسم خاکی) می‌داند و بدین ترتیب ظواهر دنیایی را بی‌ارزش می‌شمارد. «هنر و عرفان» مفاهیمی است که در مجاورت و پیوند با یکدیگر آمده‌اند و می‌توان گفت همانطور که پروین ظاهر عارفانه را پسندیده می‌داند، اندیشۀ عارفانه را نیز همراه کسب دانش در مسیر زندگی لازم می‌داند و به آن اشاره می‌کند:



گویند عارفان هنر و علم کیمیاست      وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست



گنج حقیقت بجوی و پیله‌وری کن                 اهل هنر باش و پوش جامۀ خلقان



زیب یابد سر و تن از ادب و دانش              زنده گردد دل و جان از هنر و عرفان



وی همواره آراستگی و زیبایی ظاهری و باطنی انسان‌ها را با هنر و علم و خرد می‌سنجد و با استفاده از مفهوم استعاری پوشش بارها به این نکته اشاره کرده است:



بی هنر گرچه به تن دیبۀ چین پوشد          به پشیزی نخرندش چو شود عریان



جامۀ جان تو چون زیور علم آراست               چه غم ار پیرهن تنت بود خلقان



با خرد جان خود آن به که بیارایی             با هنر عیب خود آن به که بپوشانی



همان‌طور که گفته شد شاعر در ابیات بالا هنر را پوششی مناسب برای انسان و خرد و علم را زیور این پوشش در نظر دارد که موجب آراستگی انسان نیز می‌شود. علاوه بر این مسائل، وی بر پرورش بعد معنوی انسان که معمولا آن را با عنوان جان نام می‌برد، تأکید دارد و این همان اندیشۀ عارفانه‌ای است که در ظاهر و معنای اشعار پروین قابل توجه است.



روشنی اندوز که دل را خوش است                   معرفت آموز که جان را غذاست



جان را هر آنکه معرفت آموخت مردم است   دل را هر آنکه نیک نگه داشت پادشاست



شو و بر طوطی جان شکر عرفان ده               ورنه بر پرد و گردد تبه این شکر



شاعر گاه از تن و جان نیز فراتر می‌رود و تنها تفاوت میان انسان و حیوان را هنر می‌داند:



با دانش است فخر نه با ثروت و عقار              تنها هنر تفاوت انسان و چارپاست



ترکیبات اضافی (اضافۀ تشبیهی) دیگری که شاعر در ارتباط با هنر به کار گرفته است نیز قابل توجه است:



رو گوهر هنر طلب از کان معرفت      کاین سان جهانفروز گهر هیچ کان نداشت



به هنر کوش که دیبای هنر                               هیچ بافنده به بازار نداشت



آنکه زر هنر اندوخت نشد مفلس              آنکه کار دل و جان کرد نشد مضطر



در گلستان هنر چون نخل بودن بارور         عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن



در ابیات بالا هنر به زر، گوهر، دیبا (پارچۀ گران‌بها) و گلستان تشبیه شده است که علاوه وجه شبه مشترک آن‌ها که با ارزش و گران‌بها بودن و رشد است، مجددا بر تلاش جهت کسب آن نیز اشاره می‌شود. در تکمیل و فهم معنای هنر در شعر پروین می‌توان از تقابل معنایی در این ابیات نیز بهره برد. در شعر پروین هوی و هوس در تقابل با هنر و در مجاورت جهل و آز  قرار می‌گیرد، بدین صورت که هنر قابل جمع با خصیصه‌های منفی وجودی انسان نیست و با آن در تضاد است.



کشته نکو دار که موش هوی                                          خورده بسی خوشه و خروار را



همسر پرهیز نگردد طمع                                                     با هنر انباز مکن عار را



دست هنر چید نه دست هوس                                             میوۀ این شاخ نگونسار را



آز و هوی که ره به هر خانه کرد سوخت                          از بهر خانۀ تو نگهبان نمی‌شود



چو کتابیست ریا بی ورق و بی خط                      چو درختیست هوی بی بن و بی اغصان



مکن خود را غبار از صرصر جهل و هوی و کین         درین جمعیت گمره نیابی جز پریشانی



جای افسون کردن مار هوی                                  زین فسونسازی تو خود افسون شدی



بر آنست دیو هوی تا بسوزی                                         تو نیز از سیه روزگاری بر آنی



در این ابیات نیز هوی به موش، صرصر (تندباد)، مار، درختی بی بن و بی شاخه و دیو تشبیه شده است که وجه شبه آن‌ها خرابکاری، ویرانی، افسون و گمراهی، عدم رشد و سوزانندگی همگی در تقابل با رشد و سازندگی هنر قرار می‌گیرند.



 در مجموع می‌توان گفت واژۀ هنر در شعر و اندیشۀ پروین معنای ثابتی ندارد اما وجه اشتراکی که می‌توان از کاربرد هنر در اشعار وی یافت، تلاش پروین در به تصویر کشیدن انسانی کامل است که نیاز به کسب فضائل اخلاقی و علمی در جهت رشد به همراه شناخت امکانات و توانایی‌های وجودی و ضعف‌هایش دارد. در واقع وی با تکنیک‌های شاعرانه به هنر موجودیتی می‌بخشد که دارای ابعاد گوناگون مادی و معنوی است. در پایان و در تکمیل اهمیت کسب فضائل انسانی در کالبد واژۀ هنر در بعد مادی و چه در بعد معنوی که در اندیشۀ شاعر یافت می‌شود، می‌توان به این بیت اکتفا کرد و سخن را به پایان برد:



در هر رهی فتاده و گمراهی                                     تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ


http://bonyadshahriyar.ir/News/1/20356
Share

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان