فریبا اسلامی
فریبا اسلامی، زادهی پنجم تیرماه سال ۴۹ در شهر زنجان...
تحصیلات مقدماتی را درزادگاه خود به اتمام رسانده وپس از تشکیل خانواده در استان البرز اقامت نمود.که حاصل این ازدواج دو فرزند عزیز به نام فرید وفرشید است.
دورهی کارشناسی زبان وادبیات پارسی را در دانشگاه کرج گذراند.
و تاکنون هم مشغول خدمت میباشد.
از دوران نوجوانی دستی به شعر و ادبیات داشت.
در زمینههای هنری دوره ی گویندگی وفن بیان را زیر نظر استاد حیدریان،، گذراند.
مدتی است به عنوان دکلاماتور، گویندهی خبر و گویندهی داستان شب
با رادیو آوای تهران، آوای مثبت و مردمداران همکاری مستمر دارد.
درزمینهی اشعار کلاسیک نیمایی و سپید آثاری دارد، البته در زمینهی شعر نیمایی موفقتر بوده است.
مجموعهی شعر ارغوان اولین کتاب به چاپ رسیده از اشعار اوست
که در انتشارات شانی در پاییز ۹۷ به چاپ رسید...
کنار جادهی خلوت
تو بودی و نگاه تو
صدای بیقرار تو
ومن در این خیال خوش
سفر را ساز میکردم
تو را آواز میکردم.
ستاره شاهد ما بود
من و تنهایی وحس عجیب با تو بودن را
ورق میزد.
ونوری، دور لبخندت
قدم میزد.
میان جادهها من بودم دنیای چشمانت
***
شکستم شیشهها را در شبی سرد
دلم را شیشه باران کردم از درد
کسی از حال قلب من نپرسید
شدم شعری برای قلب یک مرد.
***
ماه من!
محزون نباش.
او، میآید..
او میآید..
خانه خانه!
شهر شهر!
یک شب آرام و صبور،
یک بغل گلبوسه و یک باغ از عطر بهار.
با خودش میآورد.
جرعه جرعه، زندگی میآورد.
جام شعرت را غزل میآورد.
بادهای از عاشقی میآورد.
در میان خلوتی
رنگ آشنا،
عاشقانه
غرق در مهتاب عشق.
او تو را سر میکشد، در جرعهای.
مست از دنیای تو
گل میکند،
غنچههای عشق بیتکرار او.
تا سحرگاه وصال،
ساز عشقی ماندگار
میزند، با زخمهای
از جنس مهر.
ماه من!
محزون نباش!
یک لباس نو بپوش!
صورتت را با نسیم گونه ات،
شاداب کن!
ارغوان مهر بر لبها نشان!
روی موهایت،
گل سرخی گذار!
بغض را بیرون بریز!
شادی لبخند را
بر روی زیبایت نشان!
آینه!
ای یاور تنهاییش
یاریش کن!
تا که زیباتر شود.
ماه من!
محزون نباش!
قطره قطره اشک شو!
اشک شوق و اشتیاق.
اوست، آنجا.
آن سفر کرده،
پنجره
در انتظار دیدنت!