پنج شنبه 6 دی 1403


به مناسبت برگزاری اولین همایش بین المللی پروین اعتصامی در 24 آبان 1402 دانشگاه علامه طباطبایی

خانم نرگس شیدایی فارغ التحصیل ارشد دانشگاه شهید بهشتی دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه تهران درخصوص بانو پروین اعتصامی یادداشتی را ارسال کرده است

تاريخ:بيست و ششم شهريور 1402 ساعت 09:04   |   کد : 20365   |   مشاهده: 673
دانشگاه تهران: پروین، اختر چرخ ادب همان که امروز خاک سیهش بالین است و در طلب نام نیک رنج ها کشید؛
گرچه از او دیگر نام و نشانی نیست هنوز هم در این جهان، ناموریست .
او صاحب هنری بود که در این صحیفه از او نیز نقش و اثری برجای مانده است؛ هنری که زمانه به او آموخته بود، هنر عظیم ایستادگی .
پروین چنان که از اشعارش پیداست ستاره ای بود که همواره بر سرش از جور آسمان شرری بود و در میان آتش بود اما هیچگاه نمی سوخت .
او لاله ای بود در میان باغ نرگس ها، بنفشه ها و شکوفه ها که به بزرگترین راز گیتی دست یافته بود؛ راز آسایش بزرگان !
پس این اسم رمز ورد زبانش گشت و با آن به کاخ دهر که بنیادش بر آلایش است، مقیم گشت و دامان خود را به حرص و آز نیالود. او از عادت و کردار زشت انسانی خویش کاست و همواره بر صفت و خوی نیکش افزود پس هرگز برای خاطر بیچارگان نیاسود و برای خدمت تن، روح خود را نفرسود.
پروین، بانوی همنشین عقل و خِرد که نمیتوانست هر نسیمی چون پر کاه او را بی سر و سامان کند که باور داشت بزرگان از هیچ راهی نلغزند که از آغاز ، تدبیر پایان میکنند.
دیده اش از پرتوی اخلاص روشن بود و انوار حق به روی چشمانش، آشکار!
غواص عقل بود که در صدف عمرش، مرواریدی گرانبهاتر و خوش تر از جان نداشت!
حلّه ای بر تن جانش داشت از حریر دانش و دیبای عرفان نه جامه ی زربفت و زیور درخشان که ایمان داشت برای گردن و دست یک زن ، گوهر دانش سزاست نه گوهر الوان .

پروین را نباید با زبانی غیر از زبان خود او ستود که جواهر کلامش درخششی به وسعت اخلاق دارد، به عمق عرفان و به درازنای مفهوم پند و اندرز از زمان آفرینش موعظه در شعر و قصیده تاکنون.
او شنوایی داناست که گوش به صدای قطره ی اشک می سپارد، زبان پرندگان را می داند، صدای طبیعت را می شنود و عظمت این جهان را چنان درک کرده که توانسته است آن را در قالب کلمات شعرش جا دهد.
او به خوبی می داند هر زاغکی نمیتواند دعوی طاووسی کند که صبحدم فاش می شود این راز به سبب رفتاری چند.
در نگاه او زندگی، بحر بیکرانیست؛ ورطه ای از موج و طوفان و سیل که هرکس در آن کام طلب باشد، هرگز کام دل نیابد.
این ستاره ی پرفروغ شعر، بیش از آن که عارفه ای پارسا باشد منتقدیست که درد اجتماع انسانی را خودپرستی و خودکامگی می داند و به باور او تا دیگران گرسنه و مسکینند حاکمان نباید بر مال و جاه خویش بیفزایند!
تا بر برهنگان جامه نپوشانده و یتیمان را نوایی نداده اند حتی نباید اندام طفل خویش بیارایند پس هر آن کس که کعبه ی تحقیق را شناخت هرگز بر سر راه آدمیان، خار مغیلان نمی شود.

شاعر پر آوازه ی ایران زمین، زنی از سرزمین انسانیت و مهر که پستی مقام زنان را جمله از بی دانشی می داند و سبب رتبت و برتری مرد و زن را از دانستن و ایمان دارد که ما حتی با چنین درماندگی نیز از ماه و پروین گذر خواهیم کرد اگر که ما را از فضل و ادب، بال و پری باشد.
پروین چونان گلی است که در طعن غنچه ای در طرف گلزار به ناچاری در ترک چمن تنها به هستی خوش بود به دامن فشاندن، گلی زیبا شدن و حتی یک لحظه ماندن و اگرچه جز تلخی از این ایّام ندید اما هرچه خواهی سخنش، جاودانه و شیرین است .
خرّم او که هیچ شکّی نیست که حتماً شعر و افکار بلندش در این محنت گاه، خواطری را سبب تسکین است.
نرگس شیدایی دانشگاه تهران: پروین، اختر چرخ ادب همان که امروز خاک سیهش بالین است و در طلب نام نیک رنج ها کشید؛
گرچه از او دیگر نام و نشانی نیست هنوز هم در این جهان، ناموریست .
او صاحب هنری بود که در این صحیفه از او نیز نقش و اثری برجای مانده است؛ هنری که زمانه به او آموخته بود، هنر عظیم ایستادگی .
پروین چنان که از اشعارش پیداست ستاره ای بود که همواره بر سرش از جور آسمان شرری بود و در میان آتش بود اما هیچگاه نمی سوخت .
او لاله ای بود در میان باغ نرگس ها، بنفشه ها و شکوفه ها که به بزرگترین راز گیتی دست یافته بود؛ راز آسایش بزرگان !
پس این اسم رمز ورد زبانش گشت و با آن به کاخ دهر که بنیادش بر آلایش است، مقیم گشت و دامان خود را به حرص و آز نیالود. او از عادت و کردار زشت انسانی خویش کاست و همواره بر صفت و خوی نیکش افزود پس هرگز برای خاطر بیچارگان نیاسود و برای خدمت تن، روح خود را نفرسود.
پروین، بانوی همنشین عقل و خِرد که نمیتوانست هر نسیمی چون پر کاه او را بی سر و سامان کند که باور داشت بزرگان از هیچ راهی نلغزند که از آغاز ، تدبیر پایان میکنند.
دیده اش از پرتوی اخلاص روشن بود و انوار حق به روی چشمانش، آشکار!
غواص عقل بود که در صدف عمرش، مرواریدی گرانبهاتر و خوش تر از جان نداشت!
حلّه ای بر تن جانش داشت از حریر دانش و دیبای عرفان نه جامه ی زربفت و زیور درخشان که ایمان داشت برای گردن و دست یک زن ، گوهر دانش سزاست نه گوهر الوان .

پروین را نباید با زبانی غیر از زبان خود او ستود که جواهر کلامش درخششی به وسعت اخلاق دارد، به عمق عرفان و به درازنای مفهوم پند و اندرز از زمان آفرینش موعظه در شعر و قصیده تاکنون.
او شنوایی داناست که گوش به صدای قطره ی اشک می سپارد، زبان پرندگان را می داند، صدای طبیعت را می شنود و عظمت این جهان را چنان درک کرده که توانسته است آن را در قالب کلمات شعرش جا دهد.
او به خوبی می داند هر زاغکی نمیتواند دعوی طاووسی کند که صبحدم فاش می شود این راز به سبب رفتاری چند.
در نگاه او زندگی، بحر بیکرانیست؛ ورطه ای از موج و طوفان و سیل که هرکس در آن کام طلب باشد، هرگز کام دل نیابد.
این ستاره ی پرفروغ شعر، بیش از آن که عارفه ای پارسا باشد منتقدیست که درد اجتماع انسانی را خودپرستی و خودکامگی می داند و به باور او تا دیگران گرسنه و مسکینند حاکمان نباید بر مال و جاه خویش بیفزایند!
تا بر برهنگان جامه نپوشانده و یتیمان را نوایی نداده اند حتی نباید اندام طفل خویش بیارایند پس هر آن کس که کعبه ی تحقیق را شناخت هرگز بر سر راه آدمیان، خار مغیلان نخواهد شد.

شاعر پر آوازه ی ایران زمین، زنی از سرزمین انسانیت و مهر که پستی مقام زنان را جمله از بی دانشی می داند و سبب رتبت و برتری مرد و زن را از دانستن و ایمان دارد که ما حتی با چنین درماندگی نیز از ماه و پروین گذر خواهیم کرد اگر که ما را از فضل و ادب، بال و پری باشد.
پروین چونان گلی است که در طعن غنچه ای در طرف گلزار به ناچاری در ترک چمن تنها به هستی خوش بود به دامن فشاندن، گلی زیبا شدن و حتی یک لحظه ماندن و اگرچه جز تلخی از این ایّام ندید اما هرچه خواهی سخنش، جاودانه، محکم و شیرین است .
خرّم او که هیچ شکّی نیست که حتماً شعر و افکار بلندش در این محنت گاه، خواطری را سبب تسکین است.
نرگس شیدایی

http://bonyadshahriyar.ir/News/1/20365
Share

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان