صفحه اصلی > اخبار : بررسی کارنامه ادبی بیژن نجدی در گفت‌وگو با لاله فقیهی

بررسی کارنامه ادبی بیژن نجدی در گفت‌وگو با لاله فقیهی

بیژن نجدی

بیژن نجدی (۲۴ آبان ۱۳۲۰ – ۴ شهریور ۱۳۷۶) شاعر و نویسنده برجسته ایرانی بود که نثر شاعرانه و نگاه انسانی‌اش او را به یکی از چهره‌های ماندگار ادبیات معاصر بدل کرد. او در شهر خاش از پدر و مادری گیلانی زاده شد و دوران کودکی و تحصیلات خود را در رشت گذراند. نجدی پس از فارغ‌التحصیلی در رشته ریاضی از دانشسرای عالی تهران، به عنوان دبیر در دبیرستان‌های لاهیجان به تدریس پرداخت و هم‌زمان فعالیت ادبی خود را از اواسط دهه چهل آغاز کرد. پدر او از افسران مبارز قیام افسران خراسان بود که در جریان آن کشته شد؛ واقعه‌ای که تأثیری عمیق بر ذهن و نگاه اجتماعی نجدی بر جای گذاشت.

نجدی نخستین و در زمان حیاتش تنها مجموعه داستان خود با عنوان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» را در سال ۱۳۷۳ منتشر کرد؛ اثری که به دلیل زبان شاعرانه و تصاویر خیال‌انگیز، به سرعت مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و جایزه قلم زرین گردون را دریافت کرد. پس از درگذشت او، همسرش آثار دیگرش را منتشر کرد که از میان آن‌ها می‌توان به مجموعه‌های «دوباره از همان خیابان‌ها» و «داستان‌های ناتمام» اشاره کرد. در حوزه شعر نیز مجموعه‌های «خواهران این تابستان»، «واقعیت رؤیای من است» و «پسرعموی سپیدار» از او به‌جا مانده است.

بیژن نجدی در چهارم شهریور ۱۳۷۶ بر اثر سرطان ریه درگذشت و در لاهیجان، در جوار بقعه شیخ زاهد گیلانی، به خاک سپرده شد. نثر شاعرانه و لطافت نگاه او همچنان الهام‌بخش نویسندگان و شاعران نسل‌های بعدی است.

امروز، در سالروز تولد بیژن نجدی، به احترام همه خدمتش به ادبیات فارسی، به سراغ لاله فقیهی، داستان‌نویس و منتقد ادبی، رفتیم و در مورد نجدی و آثارش گفت‌وگو کردیم:

بیژن نجدی در ادبیات معاصر ایران چه جایگاهی دارد؟

به جرئت می‌توان گفت نجدی مسیر داستان‌نویسی فارسی را تحت تأثیر قرار داد و از امکانات تازه‌ای رونمایی کرد. او مشخصه‌های ایرانی و بومی را در ساختارهای جدیدی به کار برد. آشنایی‌زدایی در کارهای او چشمگیر است و در سطوح مختلفی عمل می‌کند. او بیشتر از هر نویسنده‌ی نسل خود، از ماهیت برسازنده‌ی واقعیت پرده برمی‌دارد، پیش‌فرض‌های روایی و علت و معلولی را برملا می‌کند و هر چه را بدیهی و صلب و طبیعی است، می‌شکند. با واسازی مداوم روایت در داستان‌هایش، او می‌تواند پلی باشد میان ادبیات مدرنیستی دهه‌های پنجاه و شصت و ادبیات پست‌مدرنیستی پس از آن.

ما در کار نویسندگان پیش از نجدی نیز عناصر فراداستان دیده‌ایم، اما دغدغه‌ی این داستان‌ها بیشتر مدرنیستی بود، یعنی بر روانشناسی شخصیت و روند کار خلاقانه هنری تأکید داشتند درحالیکه نجدی بر حس شاعرانه بودن در کنار دیگربودگی‌ها و کشف راه‌های گوناگون بودن و هستی در جهان متمرکز است. او با تجربه زبانی در سطوح مختلف توانست تمام ظرفیت‌های داستان شاعرانه را به کار گیرد و به طرق مختلف داستان شاعرانه بنویسد، چه در سطح آرایه‌های ادبی مثل استعاره و جانشینی و صنعت تشخیص و چه حال و هوا و بینش شاعرانه. عناصر زیسته در داستان‌های او بار ارزشی برابری دارند. جغرافیا و عناصر طبیعی شمال کشور در کارهای او شخصیت یافته‌اند و در کنار آدم‌ها به پیشبرد روند داستان کمک می‌کنند. شاید در کار هیچ نویسنده‌ی دیگری چنین تشخصی از طبیعت و بوم را نبینیم.

یکی از ویژگی‌های مدرن کارهای او توجهش به وجه برساختگی واقعیت از طریق روایت‌های متفاوت است. هر جا که احساس می‌کنیم در یک سطح واقعیت قرار گرفته‌ایم، تلنگری کوچک نظر ما را به سطح دیگری از واقعیت جلب می‌کند و به امکان حضور و بودنی دیگر. مثل طاهر و تصویر خودش و اتاق در آینه در داستان «سپرده به زمین». یا حضور جسد بچه در دهکده که احتمالات تازه‌ای را وارد داستان می‌کند در همان داستان. یا نزدیک شدن هویت آدم و اسب در «روز اسبریزی». یا امکان جابه‌جایی نویسنده و شخصیت خلق‌شده در داستان «دوباره از همان خیابان‌ها».

جهان‌بینی و نگاه نجدی به زندگی و انسان چگونه در آثارش بازتاب یافته است؟

بیژن نجدی نگاهی هستی‌شناسانه و اگزیستانسیال به خود و جهان دارد و شکاکیت وجودشناختی‌اش در بیشتر داستان‌ها با آشنایی‌زدایی و ابزارهای پست‌مدرنیستی ارائه می‌شود. داستان‌هایش در تلاشی بی‌سرانجام برای معنایابی وجودی معلق هستند. او تمام پیش‌فرض‌ها را در تعریف خود و جهان کنار می‌گذارد و با تجربه حسی هستی در لحظه، به درکی از بودن خود می‌رسد. ما در داستان‌های مجموعه «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» با خودآگاهی متن و نقش روایت در ساختن واقعیت مواجه می‌شویم. گاهی فاعل شناسا در درگیری مداوم با دیگری یا با نیروی غریزی سرکش وجود به وجهی از خود می‌رسد که در مرز ادراک دیگری است. در محل تلاقی این هستی‌ها به خودی متغیر و سیال می‌رسد که اوجش در داستان «روز اسبریزی» است. هر چه به پایان داستان نزدیک می‌شویم تجربه بودن را در حد نهایی یک دیگری مطلق یعنی اسب تجربه می‌کنیم. ذهنیت انسان به ذهنیت اسب نزدیک و با آن ادغام می‌شود و داستان با این کلمات پایان می‌یابد: «اسب… من… اسب…». نجدی هشدار می‌دهد که ما گاه با فاعلیت خود، بودن‌های دیگر در جهان را فراموش می‌کنیم. یا گاهی با تکنیک‌های فراداستان و حضور نویسنده در متن بر این تأکید می‌کند که همه واقعیت‌ها از متن برمی‌خیزد و واقعیت اصیلی وجود ندارد.

گاه سطوح متفاوت واقعیت را بر هم منطبق می‌کند تا دور باطل سوژه نویسنده و شخصیت مخلوق را نشان دهد، تا بگوید اصل و فرع و پیشینی و پسینی و واقعیت و روایت جدا نیستند و همه‌چیز متن و روایت است. انگار جهان ظاهری تقلیدی از متن است و هیچ چیز بیرون از متن نیست. واژگونی رابطه‌ی جهان و متن در داستان «دوباره از همان خیابان‌ها» به اوج می‌رسد؛ جایی که ما ورق‌های کاغذ نویسنده را در خانه‌ی خودش و دیرتر در خانه‌ی پیرزنی که از داستان او برخاسته و جسمیت یافته می‌بینیم.

نجدی نشان داد که داستان تنها از فرمولهای کارگاهی بیرون نمی‌آید

رابطه‌ی میان شعر و داستان کوتاه در کارهای نجدی چگونه است؟

از آنجا که شعر و داستان کوتاه هر دو بنا به اقتصاد زبان و بیان نوشته می‌شوند و هر دو ژانرهایی بنیادی با خلوص ساختاری بیشتر نسبت به رمان هستند، می‌توانند تا اندازه زیادی از لحاظ کارکرد و تاثیرگذاری مشابه باشند. داستان کوتاه معمولاً یک نقطه اوج یا نقطه عطف دارد با بیشترین بار معنایی و شعر هم نقطه‌ای متعالی دارد که خواننده را تکان می‌دهد. بنابراین هر دو ژانر بر تجربه‌ی لحظه تمرکز دارند. این نقاط شباهت، داستان‌های نجدی را به شعر نزدیک می‌کند و ما با داستان‌هایی شاعرانه روبه‌روییم؛ داستان‌هایی که در سطح انتخاب واژگان، حسی و عاطفی بودن بیان، نگاه تازه و غریب به اشیاء، ابهام و درگیری وسواسی با غیاب و نیستی و استعاره به شعر نزدیک می‌شوند. این رویکرد از زاویه دید اول‌شخص یا سوم‌شخص می‌تراود و می‌تواند نمودی از جهان احساس و اندیشه شخصیت باشد و جزوی از شخصیت‌پردازی محسوب شود. داستان‌های او مرا به یاد شعرهای شیمبورسکا می‌اندازند. او خیلی با عدم و نیستی و غیاب درگیر است. یک موقعیت را می‌گیرد و آن را به احتمالات و آنچه می‌توانست بشود و شاید در آستانه شدن متوقف شد بسط می‌دهد. او با تمرکز بر وقایع رخ‌نداده و مسیرهای نرفته، هستی را شامل نیستی می‌کند و مفهوم بودن را گسترش می‌دهد.

او با این تمهید خواننده را وامی‌دارد درمورد آنچه هست بازاندیشی کند. در شعرهای شیمبورسکا این بیشتر به حضور جهان‌های موازی و امکانات کیهانی اشاره دارد و در کارهای نجدی بیشتر در سطح حس و خاطره و گذشته است و به همین دلیل تاریخی است چون مشمول زمان می‌شود. در تاریخ ادبیات ما بحث‌های زیادی در مورد شعرگونگی کارهای نجدی درگرفته و نظرات مختلفی شنیده شده است. اما دوران مدرن مرزهای میان ژانرهای مختلف را کمرنگ کرده و دوران سبک‌ها و مکتب‌های مشخص و بیرونی گذشته است.

ارزش‌ها فردی شده و هر نویسنده با صدا و زبان شخصی خود سبک منحصر به فردش را می‌سازد. نجدی ساحت داستان را ترک نمی‌کند، بلکه به طرز هوشمندانه‌ای داستان را با قابلیت‌های شعر به سمت و سویی خاص در مسیر تجربه حسی ارتقا می‌بخشد؛ کاری که نویسنده‌ای دیگر می‌تواند به طریقی دیگر انجام دهد. او با جزئیات یک خاطره کوچک و در برگرفتن غیاب و نیستی، کل حسرت و عظمت ازدست‌رفته‌ی یک دوران را بیان می‌کند.

زبان داستان‌های بیژن نجدی چه ویژگی‌هایی دارد؟

زبان در داستان‌های نجدی ابزار صرف نیست. کلمات اولین شکل تجسد بخشیدن به افکار و احساسات هستند. کلام اولین مرحله در مادیت بخشیدن به هر پدیده‌ی انتزاعی و معنوی است. نجدی کلمه به کلمه در کار ساخت واقعیت است؛ واقعیت ملموسی که بتوان به آن چنگ زد و پیش خود نگه داشت. زبان صمیمی و شاعرانه با توان تصویری و حسی بالا در تلاشی مداوم برای غلبه بر گذرا بودن لحظات منعکس می‌شود.

این زبان می‌خواهد با نیروی درونی‌اش از اندوه و حسرت گذشت زمان بکاهد، هرچند گاه تأثیرش معکوس است. داستان‌های نجدی با متن‌آگاهی و خودارجاعی به زبانی زنده و پویا نیاز داشتند که با انتخاب واژگان و عناصر بومی، تصویرسازی قوی، موسیقی درونی و ریتم مناسب محقق شده است. نجدی در اکثر داستان‌ها، با غوطه‌ور شدن در ذهن شخصیت‌ها و گریز از دانای کل از تمام توان شاعرانه و ذهنی آن‌ها استفاده می‌کند.

نجدی نشان داد که داستان تنها از فرمولهای کارگاهی بیرون نمی‌آید

درونمایه‌ی اصلی آثار نجدی چیست؟

ما در اکثر داستان‌های بیژن نجدی با مرگ و زوال روبه‌رو هستیم: غیاب آدم‌ها، گذشت زمان، مرگ عزیزان، گذشته‌ی از دست رفته. رویکرد نجدی به این موضوعات تلاش برای بازیابی خاطره با جسمیت بخشیدن به هر بو و صدا و فکر و احساس است. تلاشی برای معنایابی در جهانی که همه چیز در حال زوال و تجزیه و گسستن است و به سمت بی‌معنایی پیش می‌رود.

او با نهایت بهره‌گیری از طبیعت و بوم شمال و با دمیدن روح در عناصری چون باران و رطوبت و مه سعی می‌کند جهان ازدست رفته را زنده نگه دارد، مرزهای هستی را تا آخرین امکانشان عقب براند و معنای بودن را گسترش دهد. زیر سؤال بردن واقعیت اصیل با برجسته کردن روایت و متن‌آگاهی به همین تأثیر می‌انجامد. درونمایه‌ی اکثر کارهای او این است که ما از دریچه‌ی ذهن و زبان خود واقعیت را می‌سازیم، و هیچ واقعیت پیش‌ساخته‌ای در بیرون وجود ندارد. ذهنیت یک حیوان، یک نویسنده، یک شخصیت داستانی، اشیاء و پدیدارهای تجریدی مادیت‌یافته در یادآوری و بیان وقایع با هم در برساختن این فضا کمک می‌کنند.

فضا و زمان در آثار او چه جایگاهی دارند؟

زمان در داستان‌های نجدی خطی و تقویمی نیست. ما با زمانی سیال و حافظه‌ای مواجهیم که هویت را نیز لرزان و وابسته به موقعیت می‌سازد. فضای اکثر داستان‌ها پیچیده در اضطرابی وجودی و نفس‌گیر است که در زمانی حلقوی قوام می‌یابد و به خود باز می‌گردد و درجا می‌زند. این حس درجا زدن در زمان دوری با دغدغه‌های وجودی او همسو است. زمان درجازننده که حس روزمره‌گی و تکرار را متبادر می‌کند. او کمتر به واقعیت عینی ارجاع می‌دهد و بیشتر جهان ساخته‌شده از رهگذر ذهن شخصیت را به نمایش می‌گذارد که با زاویه دیدهای اول‌شخص و سوم‌شخص محدود به ذهن بازتاب می‌یابد.

درواقع، عدم تبعیت از زمان خطی ابزاری قوی برای نشان دادن سنگینی تاریخ بر یک فرد یا جمع است. داستان دیگر صرفاً گزارشی از وقایع نیست، بلکه آوایی از گذشته است که در زمان حال طنین‌انداز شده و بر شکل ادراک فرد از آن واقعیت متمرکز است. فضا در این کارها صرفاً یک مکان جغرافیایی نیست، بلکه فضای درونی شخصیت‌هاست که عینیت یافته و در ترکیب با این زمان دوری، فضازمانی ساخته حول غیاب و نیستی. یاد و خاطره در تمام داستان‌ها پررنگ است و فضا و زمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

نجدی نشان داد که داستان تنها از فرمولهای کارگاهی بیرون نمی‌آید

شخصیت‌های داستانی نجدی چه ویژگی‌هایی دارند؟

شخصیت‌های داستان‌های نجدی را اگر به آدم‌های کارهایش تقلیل دهیم، همه شکست‌خورده و ناکام و خلع ید و منزوی و درگیر با تنهایی و رویاهای نشدنی هستند. آن‌ها اغلب در روستاها یا حاشیه‌ها و مناطق دورافتاده‌ی شهری زندگی می‌کنند و با مرگ و زوال در سطوح مختلف درگیرند؛ شخصیت‌هایی خیال‌پرداز و در پیوند تنگاتنگ با طبیعت و محیط زندگی؛ درونگرا و اندیشه‌ورز با نگاهی شاعرانه به جهان؛ حساس و شاعرمسلک. شخصیت‌های نجدی اغلب فاقد هویت از پیش تعیین شده‌اند. آن‌ها با نحوه‌ی بودنشان در جهان به هویتی سیال می‌رسند؛ هویتی که رنگ می‌بازد و در مواجهه با مکان و زمانی دیگر تغییر می‌کند. آن‌ها با بودن در موقعیت خاص و اغلب حول یک غیاب شکل می‌گیرند. مرگ پدر در زندان، نبود فرزند در زندگی یک زوج پیر، نبود آزادی و انتظاری که شخصیت می‌کشد و رویایی که می‌بافد و تلاشی که می‌کند برای پر کردن خلاء.

طبیعت و محیط جغرافیایی در آثار او چه نقشی ایفا می کنند؟

طبیعت و بوم در آثار نجدی شخصیت و عاملیت یافته‌اند. نه تنها این طبیعت در جلوه‌های گوناگون در کار منعکس شده است، بلکه همه‌چیز به این طبیعت تغییر شکل داده است. هر چیزی در جهان داستانی نجدی فشرده شده و چگالی بیشتری پیدا کرده است. گویی هوا و گاز به مایع و مایع به جامد تبدیل شده. حتی مفاهیم و انتزاعات مثل تنهایی، مرگ، حافظه و زمان و… تجسد و مادیت یافته‌اند و مواد درهم شده‌اند و گویی در بخارات و نم و رطوبت طبیعت گیلان سنگین شده‌اند؛ طوری که در این فضای چگال به سختی می‌شود نفس کشید. هر حرف و فکر و کلمه به دست و پای آدم‌ها می‌پیچد و آن‌ها را پایین می‌کشد. همه چیز سنگین و نم‌گرفته است. عناصر و پدیدارهای طبیعی ارزشی برابر با آدمیزاد دارند. فضای همگن و پیوستار میان پدیدارها حس‌آمیزی عجیب و بکری به وجود آورده که نمی‌توان از این فضا خارج شد. فشار هستی مدام حس می‌شود. انسان جرم اشیاء و افکار و احساسات را با خود حمل می‌کند و نمی‌تواند خود را از آن‌ها جدا کند. این دیگر فقط یک تکنیک نیست. این انعکاس اضطراب وجودی و اندوهی است که به استخوان‌ها نفوذ می‌کند. حالات درونی از طریق تجلی‌شان در جهان فیزیکی بر ما فرود می‌آیند. ما با طبیعت شمال مثل محیطی عجیب و غریب و جادویی مواجه نیستیم، بلکه با طبیعتی شخصیت‌یافته مواجهیم که در ارتباطی اندام‌وار با شخصیت‌ها و وقایع داستان قرار دارد.

نجدی نشان داد که داستان تنها از فرمولهای کارگاهی بیرون نمی‌آید

تأثیر بیژن نجدی بر نویسندگان و شاعران پس از خود چگونه بوده است؟

بزرگترین تأثیر نجدی این بود که به نسل بعد از خود نشان داد داستان تنها از فرمول‌های کارگاهی و سری‌دوزی‌های کلیشه‌ای بیرون نمی‌آید و می‌تواند اشکال گوناگونی داشته باشد. داستان می‌تواند رها از پیرنگ خطی و اوج و فرودهای مورد انتظار باشد. او با داستان‌های فضامحورش تأثیر تعیین‌کننده حال و هوا و فضاسازی را در ساخت داستان نشان داد و به این ترتیب امکانات این ژانر ادبی در استفاده و تمرکز بر بعضی از عناصر داستان و خلق تأثیرهای نو را پیش چشم آورد.

او با استفاده از ظرفیت‌های تصویری و موسیقیایی زبان فارسی، و پیوند شعر و داستان، توانست مجرایی به وجود آورد برای استفاده از قدرت و غنای تاریخ پربار شعر فارسی به نفع داستان. این فضاسازی یگانه با استفاده از زبان شاعرانه و تشخص‌بخشی به عناصر جغرافیایی گیلان به دست آمده است. این عبارت معروف که «بومی بنویس و جهانی بیندیش» به بهترین شکل در کارهای نجدی به ثمر رسیده است و می‌تواند نگرش و شهامت او را به نسل‌های دیگر برای خلاقیت در پیوند ظرفیت‌ها و انداختن طرح‌های نو نشان دهد. اگر تأثیر را به معنای ساده‌انگارانه‌ی ایجاد یک مکتب و پرورش شاگردان در نظر بگیریم، نجدی این تأثیر را نداشت. او درِ جدیدی باز کرد به امکان کشف صدای فردی و فراتر رفتن از مرزهای شناخته‌شده و به‌ظاهر بدیهی.

چرا آثار نجدی هنوز برای مخاطبان امروز جذاب و ماندگار هستند؟

نجدی از انسان می‌گوید؛ از جوش و خروش‌های روح انسان. او جهانی می‌اندیشد و دغدغه‌های هستی‌شناسانه دارد. این بینش همیشه برای مخاطبان در تمام دوران‌ها جذاب است و سؤالات و تردیدهایش جزو دغدغه‌های همیشگی بشری است. تفکر او حیث تاریخی دارد. وقتی از نقش روایت در ساخت واقعیت می‌گوید بیشتر منظورش روایت‌های درزمانی است. خاطره و حس کنونی در نسبت با گذشته در کارهایش برجسته است.

این دغدغه با ادوار تاریخی گوناگون می‌تواند حرکت کند و همیشه در مرکز تفکر و اندیشه‌ی بشری باقی بماند. نجدی پاسخ قطعی نمی‌دهد. ابهامی که در روایت‌هایش وجود دارد خواننده را برای خلق معناهای گوناگون تحریک می‌کند. پتانسیل تفسیری داستان‌هایش بالاست و چارچوب‌های ارجاع مختلفی را فعال می‌کند. هر مخاطبی می‌تواند سمت و سویی را در این کارها پیش بگیرد و معنایی را بسازد. نوآوری، جهانی اندیشیدن، اصالت بوم، دغدغه‌های فلسفی و عدم قطعیت باعث می‌شود خواننده هر دورانی خودش را در افق روایی اثر پیدا کند.

نجدی نشان داد که داستان تنها از فرمولهای کارگاهی بیرون نمی‌آید

 

منبع: ایبنا

 

مطالب مرتبط

۱۰ نویسنده برجسته ادبیات پست‌مدرن کدام‌اند؟

در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن بیستم، ادبیات مدرنیستی در کانون جریان ادبی قرار داشت؛ با این وجود، پس از جنگ جهانی دوم، جنبشی جدید در فرضیه‌های ادبیات سربرآورد با عنوان «پست‌مدرنیسم».

28 آبان 1404

مروری بر «تانگوی شیطان»؛ رمانی از نویسنده برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۵

رمان «تانگوی شیطان» لاسلو کراسناهورکایی داستانِ فروپاشی است؛ فروپاشی زبان، اخلاق، زمان و اعتماد. ساختار دوحرکتیِ تانگو استعاره‌ای است از وضعیت بشر؛ گام‌هایی به پیش، گام‌هایی به پس، و همواره بازگشتن به نقطه آغاز.

28 آبان 1404

برنده نوبل ادبیات 2024 نامزد جایزه شد

«هان کانگ» برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۴ به عنوان یکی از نامزدهای نهایی «مدال اندرو کارنگی» معرفی شد.

28 آبان 1404

دیدگاهتان را بنویسید