اسماعیل زرعی، داستاننویس، شاعر و پژوهشگر ادبی اهل ایران است که در سال ۱۳۳۷ در شهر کرمانشاه، یکی از خاستگاههای مهم ادبیات معاصر ایران، چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را در همان شهر به پایان رساند و پس از آن سالها به عنوان معلم در شهرهای اصفهان، شیراز و کرمانشاه به تدریس پرداخت. زرعی پس از بازنشستگی از آموزش و پرورش، فعالیتهای فرهنگی و ادبی خود را با جدیت ادامه داد و به پژوهش و داستاننویسی پرداخت.
زرعی از نویسندگانی است که در مسیر تحول ادبی، از رئالیسم آغاز کرده و به مدرنیسم و پسامدرنیسم رسیده است. آثار او سرشار از نگاه انتقادی، انسانگرایی و تأمل در رنجها و تناقضهای زندگی معاصر است. در سال ۱۳۹۳ او برای داستان کوتاه «جهنم به انتخاب خودم» موفق به دریافت جایزه ادبی صادق هدایت شد؛ جایزهای که یکی از معتبرترین جوایز داستاننویسی مستقل در ایران به شمار میرود. افزون بر آن، برخی آثارش نیز در جشنوارههای ادبی دیگر مورد تقدیر قرار گرفتهاند و نام او در فهرست نویسندگان شاخص معاصر ایران ثبت شده است.
از آثار مهم او میتوان به کتابهای «سفر در غبار»، «رویای برزخی»، «کمی از کابوسهای من»، «شوهر ایرانی خانم لیزا»، «فصلها نمیخواهند بروند»، «نفرینشده»، «نوشتههایی که هرگز خوانده نشد»، «راز معبد آفتاب»، «سرزمین قصهها»، «افسانههای عامیانه»، «خیال کردم آب است میچکد» اشاره کرد. آثار زرعی تصویری روشن از دغدغههای انسان ایرانی در جهان معاصر ارائه میدهند.
آخرین کتاب او با عنوان «داستاننویسی از نمای نزدیک: مبانی کاربردی داستان برای نویسندگان تجربهگرا» که در انتشارات مروارید منتشر شده، ما را بر آن داشت تا با وی به گفتوگو بنشینیم:
آقای زرعی، پیشینه آموزش داستاننویسی در ایران از چه زمانی آغاز شد؟
آموزش داستاننویسی به شکلی که این روزها رایج است، پیشینه دیرینهای ندارد. درواقع نسل من و پیش از من در این زمینه دورهای را نگذراندهاند؛ هرچه بوده، خودآموز بوده است؛ یادگیری از طریق خواندهها و نوشتن به عبارتی همراه با آزمون و خطا. گاهی بخت با برخی یار بوده است تا جمعی فراهم شوند، کنار یکدیگر بنشینند و به نقد آثارشان بپردازند که به تبع، آموزش از دل نقدها سر میکشیده است، مثل نشستهای داستانی دوران جوانی هوشنگ گلشیری و دوستانش در اصفهان که میبینیم همین همنشینی در نهایت زاینده چه داستاننویسان بزرگی شد. در سایر استانها نیز کمابیش با جمعیتی کمتر یا بیشتر اوضاع به همین گونه بوده است و برخی هم به راستی محروم از همراه یا همراهانی چراغبهدست.
از چه دورهای تصمیم گرفته شد در این زمینه کتابهایی برای آموزش داستاننویسی تألیف شود؟
بیگمان نیاز به فراگیری آموزش داستاننویسی و همچنین داشتن مرجعی برای ارجاع و گرفتن پرسشهای ادبی از دیرباز در ذهن و نگاه بسیاری که دستی به قلم داشتهاند بوده است؛ اما از زمان شروع داستاننویسی به شکل نوین، مدتها طول کشید تا کسانی مثل رضا براهنی همت کنند و با انتشار کتابهای آموزشی در زمینه داستان خواسته جویندگاه راه را جامه عمل بپوشانند.
نقش رضا براهنی و جمال میرصادقی در گسترش آموزش داستاننویسی چه بوده است؟
انتشار آثار آموزشی ارجمندانی نظیر این دو، نیاز جامعه ادبی بوده است؛ به ویژه برای کسانی که از گردهماییها، محافل ادبی و همچنین وجود داستاننویسان با تجربهای که بشوند راهنمای نوآمدگان دور بودهاند.
بنابراین با قاطعیت میتوان گفت کتابهای آموزشی رضا براهنی، جمال میرصادقی، کلاسهای آموزش داستاننویسی هوشنگ گلشیری و فعالیتهای سایرین، زمینهساز ظهور داستاننویسان توانمندی بوده است.
جدا از نشستها و محافل داستانخوانی که در حاشیه نقد و نظرها نکات آموزشی نیز ارائه میشد، برگزاری کلاسها و کارگاههای داستانی آنچنان که این روزها برپاست، سابقه چندانی ندارد. درواقع گمان میکنم انتشار آثار آموزشی انگیزهای شد تا رویکرد به آموزشِ مستقیمِ علاقهمندان به داستاننویسی و برگزاری کارگاهها هم در اذهان کسانی که توانایی اداره آنها را در خود میدیدند شکل بگیرد که عمر این حرکت از چهل، پنجاه سال فراتر نمیرود؛ البته با این توضیح بیدرنگ که: شکی نیست از برخی فعالیتهای ادبی که به احتمال بوده است بیخبرم.
این کارگاهها چه تأثیری بر آموزش داستاننویسی و پرورش نویسندگان جوان داشتهاند؟
بیگمان تأثیر مثبت فراوانی داشته است. برخلاف نسل من و نسلهای پیش از من که زمان بسیاری صرف میشد تا از راه مطالعه داستانها نکاتی را بیاموزند و به کار ببرند، حضور در کارگاههای آموزشی، البته با در نظرگرفتن شدت و ضعف توان مدیریتی و مقدار دانش ادبی برگزارکنندگانشان و همچنین میزان جدیت، شوق و فعالیت هنرجویان برای فراگیری آموزهها، میتواند راه میانبری باشد برای رسیدن به مقصود.
به نظر شما کتابهای آموزشی پیشین در زمینه داستاننویسی چه نقاط ضعفی داشتند؟
انصاف نیست دنبال یافتن نقاط ضعف باشیم در آثار کسانی که آغازگر نحلهای با عنوان آموزش داستاننویسی بوده و راهگشای آیندگانی شدهاند که بعدها ایده و یا سخنی در همین زمینه داشتهاند و یا دارند. شکی نیست که پدیدآورندگان کتابهای آموزشی پیشین، هرچه داشتهاند، همه را در طبق اخلاص گذاشتهاند. آنچه باعث میشود دیگرانی هم قلم به دست بگیرند و در ادامه نوشتههای آنان، آثاری ارائه بدهند، نخست پرداختن به زوایای دیگر داستاننویسی و یا به عبارت بهتر، بسط دادن آنچه تاکنون بیان شده است میباشد و از طرف دیگر، ضرورت روز جامعه موجب میشده و میشود در این عرصه کتابهای بیشتر منتشر شود. مخاطبان بهتر از من میدانند همچنان که زمان هردم زایشی نو دارد و زبان هم، پدیدههای نوآفریده نیز از این قاعده مستثنا نیستند. در نتیجه، پرداختن به آنها، خلق آثار دیگری را میطلبد.
چه عاملی باعث شد تصمیم بگیرید کتاب تازهای در زمینه آموزش داستاننویسی بنویسید؟
عزیزانی که از سالهای دور و یا نزدیک همراهم بوده و یا هستند مکرر شنیدهاند که «هر انسانی موظف است تجربههایش را در هر زمینه سازندهای که هست، به ویژه اگر بتواند رایگان، در اختیار دیگران بگذارد. به عبارتی دیگر، انصاف نیست آنچه طی عمری اندوخته میشود، همراه صاحبش زیر خاک برود». این باور، مهمترین انگیزه تشکیل دورههای آموزشی طی سالهای بسیار برای هنرجویان و اکنون انتشار کتاب اخیر بوده است که سعی کردهام در آن علاوه بر تشریح آموختهها، تجربهها و اندوختههای خودم را هم با کلامی ساده و موجز بیان کنم.
در نگارش کتاب جدید خود چه رویکرد یا نوآوری تازهای داشتید؟
عبارتهای «نوآوری» و «تازه» بسیار سنگیناند؛ نمیتوانم چنین ادعایی داشته باشم اما همچنان که در پاسخ پرسش قبلی اشاره کردم، اگرچه به صورت شفاهی تجربههای یک عمر داستاننویسیام را به صورت حضوری در کارگاههای آموزشی و یا از طریق فضای مجازی و آنلاین در اختیار همراهانم گذاشتهام و میگذارم، به باورم ضروری بود آنچه میدانم مکتوب شود تا در نبودنم بهره یا تأثیری اگر دارد، از بین نرود؛ به ویژه اینکه در این کتاب علاوه بر آموزش الفبای داستاننویسی، شرح خصوصیات داستانهای خوب، تشریح نحلههای متنوع ادبی، انگیزههای متفاوت داستاننویسان و تنوع گونههای داستاننویسی، به تشریح سبکهای مطرح ادبی از کلاسیک تا مدرن و پسامدرن نیز پرداختهام و با آوردن نمونههایی از هر سبک و شیوه، سعی در معرفی دقیقشان داشتهام. درواقع هم معرفی داستان داشتهام و هم به درونیات پدیدآورندگان داستان پرداختهام.
آیا هرکسی میتواند داستاننویس شود؟
اجازه بدهید پاسخ را از متن کتاب تقدیم شما و مخاطبان کنم: بدونشک هر انسانی در هر سن و با هر جنسیت و در هر شرایطِ زیستمحیطی، چنانچه بخواهد، میتواند مطلبی شبیه داستان و یا داستانی نه چندان کامل بگوید یا بنویسد که البته شدت و ضعف توانایی خیالپردازیهای گوینده یا نویسنده در کیفیت آن بیتأثیر نخواهد بود. برای نمونه اگر به خیالپردازیهای کودکان دقت کنیم و یا از آنها بخواهیم برای ما قصه بگویند، میبینیم پس از مکثی کم یا بیش، جملاتی را سرهمبندی میکنند و اشخاص و ماجراهای مربوط یا بیربطی را کنار هم میچینند و با آغاز و پایان هر ماجرا – ناقص یا کامل- تحویل میدهند؛ و یا هنگامی که گوش به نقل مادربزرگها میسپاریم درمییابیم چطور و با چه شیوه دلپذیری آموختهها را با آنچه زاییده ذهن خودشان است بههم میآمیزند و به گوش شنونده میریزند.
چنانچه دنباله بحث را بگیریم و از اقشار مختلفِ جامعه نمونه بیاوریم متوجه میشویم همهکس، پیر یا جوان، تحصیلکرده یا بیسواد، فقیر یا غنی، زن یا مرد و حتا کودکان میتوانند مطالب سرگرمکننده و گاه آموزندهای به نام داستان بیان کنند؛ آنهم بیآنکه برای شرحش به مطالعه کافی و دانش قصهگویی مجهز باشند، چون ذاتِ داستانسرایی از آغاز پیدایش بشر تاکنون همزاد و همراه او بوده است؛ اما هیچیک از اینان را که برشمردیم داستاننویس نمیدانیم زیرا اگرچه گفتن یا نوشتن جملهها و ارائه اشخاص و ماجراهای پیاپی آسان است ولی تا زمانی که این قطعات با دقت و ظرافت و بهدرستی درهم تنیده نشده باشد و اندیشهای همراهیاش نکند، عنوان داستان به خودش نمیگیرد.
خلق داستانِ کامل و ماندگار کاریست که فقط کاردانی به نام نویسنده (صحیحتر، به کاربردن عنوانِ داستاننویس است اما برای پرهیز از تکرار، کلمه نویسنده را به طور موقت وام میگیریم) از عهدهاش برمیآید و الیآخر.
ممکن است درباره اینکه گفتید اندیشهای باید داستان را همراهی کند، قدری بیشتر توضیح دهید؟
منظور از اندیشه، هدفمندبودن اثر است؛ مثل آنچه در تعریف هنر و ادبیات گفته شد و یا کارکردهای دیگری از جمله: بسترسازی مناسب برای تأمل و تعمق مخاطب؛ عادت دادن مخاطبان ادبیات به تفکر، دقت و درنگ بر دیدهها، شنیدهها، وقایع، و همچنین اندیشیدن درباره چگونگی و چرایی نهفقط ادبیات داستانی، بیرون و خارج از دنیای داستان. درواقع، وظیفهی ادبیات جدی نهادینه کردنِ توجه عمیق به پیرامون و علتِ و چگونگی رخدادها، کنکاش و پرسشگریست.
از کجا میتوان فهمید فردی استعداد نویسندگی دارد؟
تجربه ثابت کرده است هنرجویانی که در دریافت آموزهها و به کارگیریشان دقت و سرعت بیشتری دارند، و از این مهمتر، دارای ذهنی خلاق هستند، بیگمان چنانچه در کارشان پشتکار داشته باشند، آیندهی امیدبخشی در حوزه داستاننویسی خواهند داشت.
آیا دانستن اصول و مبانی داستاننویسی تبدیل شدن به نویسندهای خوب را تضمین میکند؟
در پاسخهای قبلی اشارههایی به اینکه داستاننویس کیست شد. در ادامه آن، اضافه میکنیم برای تبدیل شدن به داستاننویسی خوب، آگاهی از اصول و مبانی داستان ضروریست؛ به علاوهی مهارت لازم برای به خدمت گرفتن آموختهها. چون اگرچه بسیاری اشخاص فقط با اتکا به قریحه قصهگویی مبادرت به نگارش میکنند اما تا هنگامی که استعدادِ ذاتی با آموزشِ کافی توأم نباشد و تلاشی جدی به همراه نداشته باشد، حاصل کار چندان رضایتبخش نخواهد بود. بنابراین آنچه نویسنده راستین ادبیات را از دیگران متمایز میکند، علاوه بر استعداد نویسندگی، آگاهی لازم به اصول داستاننویسی و شناخت شیوه بیان و بافتِ آن است.
برای نوشتن داستان چه عناصری لازم است؟
عناصر لازم برای نوشتن داستانهای رئالیستی را به صورت تیتروار خدمتتان عرض میکنم که عبارتند از: ۱- جانمایه یا مضمون، درونمایه. ۲- موضوع که دو صورت دارد: الف- خلقالساعه. ب- از پیش اندیشیده شده. ۳- شخصیت یا شخصیتها. ۴- کشمکش. ۵- حادثه، ماجرا یا واقعه اصلی در داستان. ۶- پیرنگ: شامل «طرح و توطئه، نقشه راه، گرهافکنی، تعلیق، کشمکش، تضاد، نقطهی اوج، گرهگشایی، صحنهپردازی، فضاسازی، رنگ و بو.» ۷- مکان. ۸- زمان. ۹- گفتوگو که شکلهای گوناگونی دارد از قبیل: الف: گفتوگوی درونی. ب: گفتوگوی بیرونی. ج: انواع دیگر گفتوگو. ۱۰- راوی: زاویهی دید. ۱۱- زبان، نثر، لحن. ۱۲- سبک. ۱۳- تکنیک: که یا به شکل سادهنویسی است و یا پیچیدهنویسی.
اما برای دریافت تفاوت عناصر سایر سبکها با آنچه اکنون برشمردیم نیاز است مخاطبان زحمت بکشند به کتاب مراجعه کنند.
منظور شما از این جمله در صفحه ۱۴ کتاب که نوشتهاید «بهواقع صادق هدایت بود که بهصورت اساسی ادبیات ایران را وارد دورهی تازهای کرد» چیست؟
در اینکه محمدعلی جمالزاده بنیانگذار داستان کوتاه فارسی در ایران است هیچ تردیدی نیست؛ اما صادق هدایت علاوه بر پیشگامی در عرصه داستان کوتاه رئالیستی که جمالزاده نیز عرضه کرده بود، درها و دریچههای متعددی به سوی سایر سبکها گشود. درواقع نه فقط در ایران، در سایر نقاط جهان هم کمتر داستاننویسی سراغ داریم که بتواند مثل هدایت اغلب سبکها و شیوههای روایی از انواعِ رئالیسم گرفته تا داستانهای مدرن با زیرشاخههایش از جمله سوررئال، جریان سیال ذهن و… را آگاهانه به خدمت بگیرد و در انجام، مقتدر و سرافراز از عهده برآید؛ چون عموماً سایرین بهقدری مسحور یکی از گونههای نوشتاری بودهاند که چنانچه میخواستهاند از دایرهی اختیارکردهشان پا فراتر بگذارند، هرگز موفق نبودهاند و یا دستِ بالا، آینهای کژتاب پیشِ روی مخاطب گذاشتهاند که هرآنچه باید، همه را مسخشده بازمیتابانیده است. بهعنوان مثال: توانِ بالزاک در خلقِ داستانهای رئالیسمِ اجتماعی، بیشتر به مسایل و موضوعاتِ طبقهی اشراف فرانسه خلاصه میشود. پدرِ رئالیسمِ فرانسه با اقتدارِ چشمگیرش در تشریح و توصیفِ دقیقِ مکانها، اشخاص و ماجراهای داستان، چنانچه اراده میکرد از ترسیمِ جامعه اشرافی و یا میانه عدول کند و به بیانِ فقر و محرومیتهای اقشارِ تهیدست بپردازد شاید به علتِ عدمِ تجربه عملی و نداشتنِ ممارستِ قلمی در تغییرِ موضوع، نه تغییرِ سبک حتا، در این زمینه هرگز نمیتوانست پا جای پای چارلز دیکنز بگذارد که او، خود، غرقه در تنگناهای اقتصادی و معیشتی بود؛ همچنان که دیکنز نیز نمیتوانست تمام و کمال روان و رفتارِ کُنت و یا کنتسی را به فرض، بر پردهی پندار بنشاند و از این راه بالزاکی دیگر شود. یا در سوی دیگرِ گیتی، ویلیام فاکنر اگر جاودانه جلوهگری میکند از نعمتِ اوجِ خلاقیتاش در پیچیدهنویسی است و یا فرانتس کافکا که در هیچیک از آثارش به دنیای بیرون از وَهم و استعاره سر نکشیده است که در غیر اینصورت، به احتمال در پیچوخمهای جهانِ موجود گم میشد.
در کشورِ خودمان نیز کسانی چون چوبک، بنیانگذارِِ ناتورالیسم در ایران، قلمرو مانورِ ادبی مفید و موثرش محدود به همین عرصه است و یا بعدها محمود دولتآبادی، امپراتورِ رئالیسمِ اقلیمی با رمانهای جاودانهی «جای خالی سلوچ» و «کلیدر»، با نگارشِ «سلوک»، در تجربه ناموفقِ جریان سیال ذهن ناگهان به خیلِ عظیمِ سپاهیانِ بینامونشانِ این شیوهی ادبیِ کمآشنا برای او میپیوندد. و بسیاری از تخصصها و تسلطهای یکبُعدی دیگر که گاه راه به آفرینشِ شاهکارهای ادبی گشوده و گاه در حالتِ نوزایی و یا میانقامتی ماندهاند؛ اما آنچه از این مثالها منظور است، نه شیوه غلطِ مقایسه اشخاص با یکدیگر و بدتر از آن، ارزشگذاریهای واهی بر دستآوردهایشان، بلکه تعیینِ تفاوتِ دیدگاهها و میزانِ ظرفیتهای ذهنی اهالی قلم است بهطور عام که در برخی همه هستی را به بَر میگیرد گویی، و بر بعضی راهی میگشاید صعب و سخت و یا به عکس، سبز و هموار.
منبع: ایبنا



