صفحه اصلی > اخبار : نشست بررسی سومین مجموعه از اشعار منتشرنشدۀ نیما یوشیج برگزار شد

نشست بررسی سومین مجموعه از اشعار منتشرنشدۀ نیما یوشیج برگزار شد

در آستانه تولد نیما یوشیج، نشست نقد و برسی مجموعه شعر «از غریب من» به تصحیح مهدی علیایی‌مقدم، با حضور مصحح کتاب، حسین معصومی همدانی و مسعود جعفری جزی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار شد.

پیش‌تر دو دفتر از دست‌نوشته‌های نیما که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی نگهداری می‌شود، منتشر شده بود: نخست «صد سال دیگر» با تصحیح دکتر سعید رضوانی و دکتر مهدی علایی‌مقدم، و سپس «نوای کاروان» در سال ۱۳۹۷ با تصحیح دکتر رضوانی.
سال گذشته نیز دفتر سوم با عنوان «از غریب من» منتشر شد که سومین مجموعه از اشعار منتشرنشده‌ی نیما یوشیج است. این دفتر به‌همراه حکایتی از نیما به سبک گلستان سعدی، با مقدمه، تصحیح و تشریح دکتر مهدی علیایی‌مقدم، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر ارشد فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در انتشارات فرهنگستان منتشر شده است.

این آثار در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۷۳ با تدبیر دبیر وقت فرهنگستان، دکتر نصیری، از فرزند نیما، شراگیم یوشیج، خریداری شد و روز بعد مبلغ توافق‌شده به حساب ایشان واریز گردید. بدین ترتیب، آثار به تملک فرهنگستان درآمد. در این مجموعه بیش از چهار هزار و سی و چهار برگ دست‌نوشته از نیما نگهداری می‌شود که شامل انواع مختلف آثار او از جمله شعر، یادداشت، داستان، نقد و نظر است. در دههٔ گذشته، تلاش‌های ارزشمندی در راستای تصحیح و انتشار این آثار انجام گرفته است و سه دفتر از آن‌ها تاکنون منتشر شده است.

نیما شاعری حزبی نبود

اهمیت چاپ آثار منتشرنشده نیما

در ابتدای نشست نقد و بررسی کتاب «از غریب من»، حسین معصومی همدانی دیدگاه‌های خود را دربارهٔ این دفتر و جایگاه نیما در شعر فارسی این گونه بیان کرد:

در آغاز، لازم می‌دانم از جناب آقای دکتر علیایی‌مقدم به‌خاطر انجام این کار سنگین و ارزشمند تشکر کنم. همچنین باید یادی کنیم از استاد مرحوم احمد سمیعی (گیلانی) که کار انتشار دست‌نوشته‌های نیما را در زمانی که مدیریت گروه ادبیات معاصر فرهنگستان را برعهده داشتند، آغاز کردند.

«از غریب من» سومین دفتر از مجموعهٔ شعرها و برخی از نوشته‌های منظوم نیماست که اصل آن‌ها در فرهنگستان موجود است. ظاهراً هنوز نوشته‌های بسیاری از نیما، چه به شعر و چه به نثر، در فرهنگستان نگهداری می‌شود که باید روزی منتشر شود. خوشحالیم که دکتر علیایی‌مقدم این مسیر را ادامه می‌دهند.

از همان زمان انتشار دفتر نخست، «صد سال دیگر»، واکنش‌ها دوگانه بود؛ گروهی از این کار استقبال کردند و گروهی دیگر آن را کاری زاید دانستند. استدلال مخالفان این بود که بیشتر آثار مهم نیما چه در زمان حیات او و چه پس از مرگش منتشر شده‌اند و آنچه در این دفترها آمده، عمدتاً طرح‌های ناتمامی است که نیما یا موفق به پایان دادنشان نشده، یا خود از ادامهٔ کار بر آن‌ها گذشته است.

دکتر علیایی‌مقدم در مقدمهٔ خود به‌درستی یادآور شده‌اند که میان آنچه شاعر یا نویسنده در زمان حیاتش شایستهٔ انتشار می‌بیند و آنچه آیندگان باید از میان آثار او برگزینند، تفاوتی اساسی وجود دارد. اگر شاعری در ردیف کلاسیک‌های ادبیات قرار گیرد یا بنیان‌گذار سنتی تازه باشد، مطالعهٔ تمامی آثار او حتی ناتمام‌ها و یادداشت‌ها اهمیت تاریخی و تحلیلی دارد.

نیما شاعری حزبی نبود

جایگاه نیما در شعر فارسی

معصومی همدانی درباره جایگاه نیما در شعر فارسی و اهمیت او در تاریخ شعر معاصر گفت: دربارهٔ جایگاه نیما در شعر فارسی، شاید هیچ دلیل محکم‌تری وجود نداشته باشد جز این‌که در تاریخ شعر فارسی، هیچ مکتب یا جریان شعری دیگری به نام یک شخص شناخته نشده است، جز شعر نیمایی که نام خود را از شخص نیما گرفته است. عنوان «شعر نیمایی» گاه مترادف با «شعر نو» به‌کار می‌رود، اما در معنای دقیق‌تر به نوعی از شعر نو اشاره دارد که از حیث وزن، مضمون، و به‌ویژه قالب، با نیما آغاز می‌شود.

البته هنوز کسانی هستند که شعر نو را انحرافی در مسیر شعر فارسی می‌دانند یا معتقدند نیما در نیمهٔ راه از مسیر درست نوآوری منحرف شده است. با این حال، همگان کم‌وبیش می‌پذیرند که شعر فارسی به تحولی بنیادین نیاز داشت و آغازگر این تحول، نیما بود؛ هرچند آرزو می‌کنند که کاش در همان مرحلهٔ نخست یعنی در سبک افسانه متوقف می‌ماند و دست به تجربه‌های بعدی نمی‌زد.

معصومی همدانی افزود: در هر حال، امروزه می‌توان شعر فارسی را، چه از نظر صورت و چه از نظر معنا، به دو دورهٔ پیش و پس از نیما تقسیم کرد. تفاوت در داوری‌ها و ارزش‌گذاری‌هاست، نه در اصل این تقسیم.

ضرورت زایش شعر نو

معصومی همدانی در ادامه یادآور شد: چه ظهور شعر نو را تجدید حیات شعر فارسی بدانیم و چه آغاز انحطاط آن، در هر صورت باید پرسید چرا و چگونه این تحول رخ داد؟ پاسخ به این پرسش بدون دستیابی به همهٔ آثار نیما ممکن نیست؛ زیرا او در طی نزدیک به چهار دهه حیات شعری خود آثار فراوانی پدید آورد که بخش بزرگی از آن‌ها پیش از آغاز پروژهٔ تصحیح و انتشار، در دسترس نبود.

بنابراین، تصحیح و انتشار این آثار نه تنها کاری زائد نیست، بلکه برای شناخت تاریخ تفکر شعری فارسی، به‌ویژه در قرن اخیر، و حتی برای درک تاریخ اندیشه و جامعهٔ ایران معاصر، ضرورتی انکارناپذیر دارد.

آثار منتشرنشدهٔ نیما همچنان چشم‌انتظار پژوهشگران و مصححان هستند تا لایه‌های پنهان اندیشه و زبان این شاعر بزرگ را بیش از پیش بر ما آشکار سازند.

به نظر من که ممکن است اشتباه هم باشد هدف اصلی نیما در سرودن برخی از قطعات و مثنوی‌هایش این بوده است که توان خود را در روایت داستان به زبان شعر بیازماید.
به عبارت دیگر، این داستان‌های منظوم کوتاه نوعی تمرین‌اند؛ تمرینی برای سنجش توانایی شاعر در روایت‌گری، نه آفرینش یک داستان مستقل.

می‌دانیم که بسیاری از شعرهای بلند نیمایی نیما، از جمله کار شب‌پا، پی دارو چوپان و چند شعر دیگر، ساختار داستانی دارند؛ یعنی دارای شخصیت‌های اصلی و فرعی، صحنه‌پردازی، سیر زمانی و آغاز و انجامی مشخص‌اند.
وجه مشترک این شعرها با آن قطعات یا مثنوی‌هایی که نیما در قالب‌های کهن سروده، همین عنصر داستان‌گویی است؛ هرچند از جنبه‌های دیگر تفاوت‌های بسیاری میان آن‌ها دیده می‌شود.

نیما شاعری حزبی نبود

شعرهای بلند داستانی نیما بر دو ستون اصلی استوارند:
۱. توصیف
۲. گفت‌وگو

گاه نیز با نمونه‌هایی روبه‌رو می‌شویم که شاعر در قالب گفت‌وگویی درونی، مدام با خود سخن می‌گوید. این دو عنصر از همان آغاز در شعر نیما حضور دارند. افسانه، هرچند شعر کاملاً داستان‌گویی نیست، اما رشته‌ای از گفت‌وگویی خیالی میان عاشق و افسانه را در خود دارد.
عنصر گفت‌وگو در افسانه به‌صورت تصاویری پراکنده از فضایی که گفت‌وگو در آن رخ می‌دهد، ظاهر می‌شود. در این اثر، صحنه‌آرایی مقدم بر گفت‌وگو نیست؛ بلکه با پیشرفت گفت‌وگو، صحنه‌ها یکی‌یکی ساخته و معرفی می‌شوند.

اما در شعرهای متأخر نیما، ابتدا صحنه را می‌بینیم و سپس رویدادها و گفت‌وگوها را می‌شنویم. در این آثار، گفت‌وگو کمتر است و داستان به روایت شاعر تبدیل می‌شود. تنها صدایی که شنیده می‌شود، صدای شاعر است؛ صدایی که از دل این روایت به نتیجه‌ای اخلاقی، اجتماعی یا گاه سیاسی می‌رسد.

ممکن است گفته شود ساختار بسیاری از قطعات و مثنوی‌های شعر قدیم نیز چنین بوده است؛ یعنی با نتیجه‌گیری اخلاقی یا عرفانی پایان می‌یافته‌اند. این سخن درست است، اما باید به تفاوت نیما با گذشتگان توجه کرد. برای نیما، سرودن این قطعات یا مثنوی‌ها هدف نهایی نبود؛ بلکه بخشی از جست‌وجوی شاعر برای کشف امکانات نهفته در قالب‌های قدیمی بود تا بتواند از آن‌ها در شعرهای نوع تازه‌اش بهره بگیرد.

از این رو، این شعرها به خودی خود اهمیت چندانی ندارند و از نظر قالب و زبان، به پای آثار بزرگ شعر کلاسیک نمی‌رسند، اما دست‌کم فایدهٔ سرودن آن‌ها برای نیما این بود که زبانش در حوزهٔ توصیف و روایت داستانی پرورش یافت و باز شد. نقش توصیف در شعر نیما خود مبحثی مفصل است که در این مجال نمی‌توان بدان پرداخت.

معصومی همدانی ادامه داد: مقدمهٔ ارزشمند و محققانهٔ دکتر علیایی‌مقدم بر کتاب «از غریب من» دو بخش عمده دارد: بخشی مربوط به زندگی و اندیشه‌های سیاسی نیما، و بخشی دیگر دربارهٔ نقش قالب در شکل‌گیری شعر نیمایی.

نیما شاعری حزبی نبود

زندگی و اندیشه سیاسی نیما

معصومی همدانی ادامه داد: در مورد بخش نخست، باید گفت نیما در طول زندگی‌اش دگرگونی‌های فکری بسیاری از سر گذراند. او در دوره‌ای خود را مارکسیست می‌دانست و بسیاری از رویدادهای زمانه‌اش از جمله مهاجرت برادرش به شوروی و فعالیت‌های مارکسیستی در شمال ایران در دههٔ ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ بر ذهن او تأثیر گذاشت. همچنین آشنایی و نزدیکی‌اش با حزب توده و برخی گروه‌های چپ پس از سقوط رضاشاه این برداشت را تقویت می‌کند.

اما برخلاف آنچه ممکن است از ظاهر امر برآید، نیما شاعر حزبی نبود. نخستین و شاید مهم‌ترین دلیلش این است که او هرگز به عضویت هیچ حزب چپ، حتی گروه‌هایی چون نیروی سوم، درنیامد. اینکه گاه خود را با لنین مقایسه می‌کرد، بیش از آن‌که نشانی از گرایش حزبی باشد، نشانه‌ای از خودبزرگ‌بینی شاعرانه بود؛ صفتی که در بسیاری از شاعران بزرگ نیز دیده می‌شود.

شکل‌گیری شعر نیمایی

اگر در حوزهٔ شعر بتوان به نیما تا حدی حق داد، در حوزهٔ اندیشهٔ سیاسی، سخنانش دربارهٔ مارکسیسم بیشتر نشان‌دهندهٔ برداشت شخصی و ذهنی او از این مکتب است؛ برداشتی که هیچ‌گاه به آزمون فعالیت عملی حزبی سپرده نشد. بنابراین، بیش از آن‌که بتوان او را مارکسیستی فعال دانست، باید او را روشنفکری از نیمهٔ اول قرن بیستم شمرد که مانند بسیاری از هم‌نسلانش، در چارچوب رایج زمانه، خود را مارکسیست می‌پنداشت.

مسلم است که نیما از انقلاب اکتبر و تحولات جهانی تأثیر پذیرفته بود، اما این تأثیر در خلوت خانه‌اش و در شعرهایش بروز یافت، نه در میدان سیاست یا روزنامه‌های حزبی.

گروه‌های چپ آن روزگار نیز چندان تحمل شاعری را که خود را در ردیف متفکرانی چون لنین می‌دید، نداشتند؛ هرچند از جلب حمایت او بدشان نمی‌آمد.

هر بار که نیما بیش از اندازه به حزب توده نزدیک می‌شد چنان‌که در کنگرهٔ نخست نویسندگان ایران (۱۳۲۵) دیدیم درمی‌یافت که رفقا او را چندان جدی نمی‌گیرند؛ و همین، مایهٔ سرخوردگی‌اش می‌شد.

نیما شاعری حزبی نبود

نیما و جهان روستایی

معصومی همدانی خاطرنشان کرد: یکی از دلایل اینکه نیما را نمی‌توان شاعری حزبی دانست، این است که تضاد اصلی در شعر او میان کارگر و سرمایه‌دار نیست. هرجا که از کارگر سخن می‌گوید که چندان هم زیاد نیست شعرش اندکی تصنعی به نظر می‌رسد. در عوض، هنگامی که از رنج دهقانان و بی‌چیزان سخن می‌گوید، صدا و تصویر او اصیل و زنده است. نیما شاعری روستایی بود که هرگز کاملاً شهری نشد. جهان او جهانی روستایی است.

به نظر من، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شعر نیما و شاید شعر دوران گذار پس از او، وارونه‌کردن نسبت میان شهر و روستا در شعر فارسی است. در شعر کلاسیک ما روستایی معمولاً مظهر سادگی، نادانی و حقارت است و به تمسخر گرفته می‌شود، اما در شعر نیما، این تصویر دگرگون می‌شود: روستایی انسانی اصیل، اندیشمند و رنج‌کشیده است که شعر از چشم او به جهان می‌نگرد.

بنابراین، هدف نیما از سرودن داستان‌های منظوم کوتاه، تمرینی برای گسترش زبان و توانایی روایت در شعر بود. او در پی کشف راه‌هایی برای پیوند میان شعر و روایت، زبان و واقعیت اجتماعی، و فرم کهن و اندیشهٔ نو بود.

شعر او نه در خدمت حزب و سیاست، بلکه در خدمت کشف امکانات تازهٔ زبان فارسی بود؛ زبانی که از دل روستا برخاست و شعر فارسی را به جهانی دیگر برد.

در شعر نیما، آن تصویری که از روستایی در شعر کلاسیک فارسی وجود داشت انسانی ساده‌دل، نادان و دون‌مرتبه جای خود را به موجودی شریف و زحمت‌کش می‌دهد؛ انسانی که در دل طبیعت و در هماهنگی با آن زندگی می‌کند.
در برابر او، شهرنشین در شعر نیما شخصیتی است حیله‌گر، فریبنده و سطحی؛ کسی که با زرق و برق زندگی شهری، روستایی ساده را می‌فریبد. نیما در چندین شعر خود، از جمله در هشدار دهقان، مردم را از فریب این «پدر چطور» ها برحذر می‌دارد.

البته زندگی روستایی در شعر نیما نیز رنج‌های خود را دارد. مهم‌ترین رنج آن، این است که ثمر کار روستایی را اربابان و مال‌داران از او می‌گیرند. با این همه، نیما هرگز آرزوی بازگشت به روستا را چنان‌که در برخی جنبش‌های رمانتیک اروپایی می‌بینیم در سر نمی‌پروراند و در شعرهایش نیز (به‌ویژه در شعرهای داستانی و افسانه‌گون، مانند پی دارو چوپان) تصویر کاملاً رمانتیکی از روستا ارائه نمی‌دهد.

نیما و مارکسیسم

معصومی همدانی افزود: دلیل دیگری که نشان می‌دهد نیما با وجود برخی گرایش‌های فکری، شاعر مارکسیست به معنای دقیق کلمه نیست، آن است که در شعر او هیچ نشانی از رئالیسم سوسیالیستی دیده نمی‌شود؛ مکتبی که در آن زمان ایدئولوژی رسمی شوروی و احزاب کمونیست کشورهای دیگر بود. شعر نیما به جای آنکه از «امید به آینده» سخن بگوید، تصویری تیره و اندوه‌بار از واقعیت موجود ترسیم می‌کند.

در شعر او البته موجوداتی نمادین چون «خروس» یا «مرغ آمین» حضور دارند که ندای بیداری یا پایان یافتن دوران رنج را می‌دهند، اما در کنار آن‌ها موجوداتی هم هستند چون «شیطان» یا «پلید» که نمادهای شرّی بی‌نام‌ونشان‌اند که حضورشان سنگینی جهان نیما را دوچندان می‌کند. جدال اصلی در جهان شعر نیما نه میان کارگر و سرمایه‌دار، بلکه میان خیر و شر است. از این نظر، نگاه او بیش از آن‌که مارکسیستی باشد، به نوعی نگاه مانوی یا دوگانه‌انگار نزدیک است.

در نتیجه می‌توان گفت نیما بیش از آن‌که شاعر کمونیست باشد، شاعر انقلابی است، و بیش از آن‌که انقلابی باشد، شورشی است. از این نظر، شباهت او با میرزاده عشقی بسیار بیشتر است تا با شاعرانی که در خدمت احزاب چپ بودند. نیما هنوز به انقلاب می‌اندیشید، اما نه جرأت و نه تمایل آن را داشت که در عرصهٔ عمومی سخن بگوید؛ یا شاید هم کار شعری خود را مهم‌تر از فعالیت سیاسی می‌دانست.

به همین سبب، در کنج خانه‌اش در تجریش یا یوش، در دل شب و در خلوتی اندوه‌بار، به دریای شعر فرو می‌رفت. گرچه گاه نتیجهٔ غواصی‌اش شعرهایی بود که به سرانجامی نمی‌رسید، اما گاه نیز شاه‌ماهی یا مرواریدی درخشان از ژرفای آن دریا برمی‌آورد؛ و همین شعرهای متأخر او بود که مهر نهایی نیما را بر شعر فارسی زد. به همین اعتبار است که حتی شعرهایی که او در قالب‌های کهن سروده، هیچ‌گاه کهنه و زنگ‌زده نیستند.

نیما شاعری حزبی نبود

دربارهٔ پژوهش دکترعلیایی‌مقدم

معصومی همدانی ادامه داد: بخش دیگر سخنان من مربوط به مقدمهٔ دکتر علیایی‌مقدم است که تحقیقی موشکافانه و دقیق دربارهٔ نیما و سنت شعر فارسی ارائه کرده‌اند.
ایشان نشان داده‌اند که نوآوری صوری نیما، یعنی شکستن تساوی مصراع‌ها، ریشه در قالب کهن «مستزاد» دارد. اهمیت این کشف در آن است که به یک افسانهٔ جاافتاده پایان می‌دهد؛ افسانه‌ای که بر اساس آن، نوآوری نیما حاصل آشنایی او با شعر اروپایی دانسته می‌شد.

البته باید پذیرفت که خود نیما و پیروانش نیز در گسترش این افسانه بی‌تأثیر نبودند. اما پرسش اصلی این است: اگر سرچشمهٔ نوآوری نیما شعر اروپایی بود، چرا دیگر شاعران معاصر او که آشنایی بیشتری با ادبیات غرب داشتند، به چنین تحولی دست نیافتند؟

دکتر علیایی‌مقدم به‌درستی نشان داده‌اند که نیما نخستین کسی نبود که ضرورت تحولی در شعر فارسی را احساس کرد. پیش از او نیز شاعرانی در اواخر دورهٔ قاجار و مشروطه، این ضرورت را دریافته بودند. اما کوشش آنان غالباً در حد وارد کردن عناصر سطحی زندگی مدرن یا تقلید صوری از قالب‌های اروپایی باقی ماند.

به‌عنوان نمونه، دکتر پرویز ناتل خانلری که بی‌تردید آشنایی‌اش با شعر اروپایی از نیما بیشتر بود در مجموعهٔ «ماه در مرداب»، شعری دارد که دقیقاً از فرم شعر فرانسوی تقلید شده است، اما فاصلهٔ این شعر با دنیای شعری نیما از زمین تا آسمان است.

بنابراین، همان‌گونه که دکتر علیایی‌مقدم نشان داده‌اند، قالب نیمایی هیچ نظیری در شعر اروپایی ندارد. آشنایی نیما با شعر غربی که نوع و میزان آن هرگز به‌درستی روشن نشده است تنها نقشی فرعی و الهام‌بخش داشته. توفیق نیما حاصل یافتن راه درست از آغاز نبود، بلکه حاصل سال‌ها سرگردانی، آزمون و جست‌وجوی خلاقانه در سنت شعر فارسی بود.

دشواری‌های نشر آثار نیما و شخصیت او

معصومی همدانی همچنین گفت: همان‌گونه که دکتر علیایی‌مقدم در مقدمهٔ مفصل خود (در حدود ۱۶۵ صفحه) توضیح داده‌اند، دشواری‌های بسیاری بر سر راه نشر آثار نیما وجود داشت. از جمله، ناخوانایی خط نیما سبب شد تا ترتیب چاپ شعرها نه بر اساس خواست او، بلکه بر پایهٔ تشخیص ناشران باشد. همچنین، برخی ملاحظات سیاسی مانع انتشار شعرهایی شد که در آن‌ها از رجال دورهٔ پهلوی یا رضاشاه سخن رفته بود.

اما شاید مهم‌ترین دلیلِ تأخیر در انتشار کامل آثار نیما، شخصیت خاص و پیچیدهٔ خود او بود. نیما، زادهٔ کوهستان، تا پایان عمر روحی روستایی و کوه‌نشین داشت. در محیط شهری احساس بیگانگی می‌کرد و به تدریج به نوعی بدبینی و سوءظن نسبت به دیگران دچار شد. سعید نفیسی در خاطراتش می‌نویسد شبی نیما او و جمعی از دوستان را به خانه‌اش دعوت کرد؛ بحثی میان او و شاعر دیگری درگرفت و نیما ناگهان چنان از جا برخاست و یقهٔ طرف را گرفت که همه از تندی و خشمش به وحشت افتادند. این خلق‌وخوی تند و غیرقابل پیش‌بینی در خاطرات آل‌احمد و سیمین دانشور نیز بارها توصیف شده است. همین ویژگی‌های روانی و بی‌نظمی در زندگی شخصی، سبب می‌شد نتواند آثارش را به‌صورت مدون و آماده برای چاپ سامان دهد.

شعر کوششی و روش سرایش نیما

معصومی همدانی در ادامه توضیح درباره تأخیر در نشر آثار نیما گفت: دلیل دومِ تأخیر در نشر آثار نیما، به فرایند خاص شعرسرایی او بازمی‌گردد؛ فرایندی که به یمن انتشار سه جلد اخیر از یادداشت‌ها و نسخه‌های خطی‌اش، اکنون برای نخستین بار به‌روشنی شناخته شده است. در نقد کهن ما، شاعران را به دو دسته تقسیم کرده‌اند: شاعران جوششی و شاعران کوششی. شعر جوششی از الهام لحظه‌ای و فوران احساس می‌آید؛ شعر کوششی حاصل تمرین، بازنگری و کار مداوم است.

برخلاف آنچه پیش‌تر تصور می‌شد، نیما در زمرهٔ شاعران کوششی بود. او مضمون شعر را یادداشت می‌کرد، فهرستی از قافیه‌ها می‌نوشت، سپس اشاره می‌کرد که شعر باید به چه نظم و لحنی درآید. گاهی این یادداشت‌ها سال‌ها بعد دوباره مرور و بازنویسی می‌شدند. نیما هر شعر را بارها پاک‌نویس می‌کرد، تغییر می‌داد، خط می‌زد و بازمی‌نوشت؛ و این فرایند، گاه ده سال طول می‌کشید.

خود نیما در یادداشتی نوشته است: «سال‌های متمادی است که من به شکلی شعر می‌سازم که انشای من، انشای معمولی نباشد. همیشه در حال تمرینم و راهی می‌جویم.»

این جنبهٔ «کوششی» تصویر ما را از نیما به‌کلی دگرگون می‌کند. ما تا پیش از این، او را شاعری می‌دانستیم که شعر از او چون الهامی جوشان فوران می‌کند؛ اما اکنون می‌دانیم که فرایند شعر در ذهن و دست او، حاصل کار، نظم، و بازنگری بی‌پایان بوده است.

از این منظر، تاریخ شعر معاصر فارسی و مفهوم «شعر نیمایی» را باید دوباره نوشت.

نیما شاعری حزبی نبود

در ادامه مسعود جعفری جزی در مورد کتاب «ازغریب من» عنوان کرد: یکی از نکات جالبی که در اسناد تازهٔ منتشرشده دربارهٔ نیما دیده می‌شود، نوعِ شیوهٔ کار اوست.
همان‌گونه که خانم دانشور نیز نقل کرده‌اند، نیما همیشه از «گونی شعر» سخن می‌گفت؛ یعنی کیسه‌ای بزرگ که نوشته‌هایش را در آن می‌ریخت.
او هرچه به ذهنش می‌رسید، یادداشت می‌کرد و در همان گونی می‌گذاشت تا بعدها بازگردد و آن‌ها را بازنویسی و تکمیل کند. این روش، مختص بخشی از آثارش نبود؛ بلکه تقریباً در همهٔ دوره‌های کاری‌اش چنین می‌کرد.

نیما وصیت کرده بود که پس از مرگش، دکتر محمد معین، جلال آل‌احمد و جنتی عطایی بر انتشار آثارش نظارت کنند، اما به‌دلیل بیماری جنتی عطایی و کناره‌گیری او، این وصیت عملاً اجرا نشد. بعدها سیروس طاهباز کوشید تا آثار نیما را تا حد ممکن سامان دهد و بخواند؛ کاری بسیار دشوار که با زحمات فراوان انجام شد. امروز با انتشار مجموعهٔ اسناد فرهنگستان، درمی‌یابیم که تصور گذشتهٔ ما از آن‌ها نادرست بوده است. ما می‌پنداشتیم شعرهایی که در این اسناد آمده، آثاری درجه‌دوم و کم‌اهمیت‌اند، اما اکنون روشن شده که بسیاری از آن‌ها هیچ تفاوتی با اشعار منتشرشده در دیوان‌های پیشین ندارند.

در برخی موارد، نیما خود در یادداشت‌هایش تصریح کرده که این شعرها متعلق به مجموعه‌های خاصی بوده‌اند که بعداً در چاپ‌های مختلف از جمله چاپ اسماعیل نوری‌علا و طاهباز به‌صورت ناقص منتشر شده‌اند.

به این ترتیب، چهرهٔ تازه‌ای از نیما یوشیج پیش روی ما قرار می‌گیرد؛ چهره‌ای که آغازگر دوره‌ای نو در پژوهش‌های نیماشناسی است.
به باور من، از این پس می‌توان دربارهٔ جزئیات کار او و شیوهٔ بازنویسی‌اش رساله‌های دکتری متعددی نوشت. زحمات دکتر علیایی‌مقدم در این مسیر بسیار ارزشمند است، اما از این‌جا به بعد، عرصه برای پژوهش‌های تخصصی‌تر باز می‌شود.

نیما شاعری حزبی نبود

نقدی بر تأکید بیش از اندازه بر گرایش‌های مارکسیستی نیما

جعفری جزی افزود: در مقدمهٔ کتاب دکتر علیایی‌مقدم، به نظرم تأکید بیش از اندازه‌ای بر جنبه‌های مارکسیستی اندیشهٔ نیما شده است. من تصور می‌کنم ایشان بیش از حد به ظاهر کلام نیما توجه کرده‌اند؛ آنجا که او گاه از «کارگران» یا «زحمت‌کشان» سخن می‌گوید. اما باید به این نکتهٔ اساسی توجه داشت که شخصیت نیما از جوانی تا پایان عمر، رمانتیک و شوریده بود. اگر این روحیهٔ رمانتیک را در نظر نگیریم، ناگزیر به برداشت‌های نادرست ایدئولوژیک می‌رسیم.

به عنوان نمونه، دکتر علیایی‌مقدم در تحلیل برخی جملات نیما، آن‌ها را با بندهایی از بیانیهٔ بین‌الملل کمونیست تطبیق داده‌اند. اما نیما اساساً از آن نوع کمونیسم حزبی و ایدئولوژیک بی‌خبر بود. برای نمونه، در یکی از نامه‌هایش به مادرش، چنین می‌نویسد: «وقتی در میدان جنگ آخرین نگاه خود را به عالم و همهٔ مؤسساتش انداختم، آرزویم این خواهد بود که مدفن من در وسط جنگلی تاریک باشد، جایی که آفتاب از لای شاخه‌ها بر گور سادهٔ جوانی ناکام بتابد و نسیم همیشه از روی آن بگذرد.»

چنین بیانی نشان می‌دهد که روح نیما بیش از هر چیز، شورشی و رمانتیک است. از این‌رو، اگر در جملاتش واژگانی چون «مبارزه»، «سرمایه‌داری» یا «زحمت‌کشان» می‌بینیم، باید آن را در پرتو همین جهان‌بینی احساسی و اتوپیایی فهم کرد، نه به معنای سیاسیِ مارکسیستیِ آن.

جعفری جزی افزود: حتی ستایش نیما از روستاییان، که دکتر معصومی‌همدانی هم به آن اشاره کردند، در اصل ریشه در ادبیات رمانتیک جهان دارد. تمِ «روستایی ساده‌دل و شریف در برابر جوان شهری فریبکار» نه‌تنها در شعر نیما، بلکه در آثار عشقی، جبران خلیل جبران و رمانتیک‌های اروپایی نیز دیده می‌شود. این همان مفهوم «وحشیِ نجیب» است که ژان ژاک روسو مطرح کرد.

از همین رو، بسیاری از مواردی که در کتاب به عنوان نشانه‌های مارکسیسم نیما آورده شده، در واقع ویژگی‌های عمومی رمانتیسم اجتماعی است.

دربارهٔ وصیت نیما و رابطه‌اش با دکتر معین

جعفری جزی خاطرنشان کرد: در کتاب گفته شده که شاید دلیل انتخاب دکتر معین به‌عنوان وصی آثار نیما، گرایش‌های توده‌ای معین در جوانی بوده است. اما این استدلال به‌نظر من نادرست است. به‌احتمال قوی‌تر، علت این انتخاب اعتماد شخصی نیما به امانت‌داری معین بوده است. همچنین، معین و نیما از یک خطه (گیلان و مازندران) بودند و رابطه‌ای نزدیک داشتند.
نیما، که روحی بدبین و مالیخولیایی داشت، به‌دنبال کسی بود که به او اعتماد کند و مطمئن باشد شعرهایش به‌نام دیگران منتشر نمی‌شود. بنابراین، انگیزهٔ او نه سیاسی، بلکه شخصی و اخلاقی بوده است.

دربارهٔ انتساب سیاسی نیما درست است که نیما در برخی محافلِ فرهنگی نزدیک به حزب توده حضور داشت و شعرهایی از او در نشریات آن دوران چاپ شده است، اما این حضور، الزاماً به معنای عضویت حزبی یا اعتقاد عمیق به مارکسیسم نیست. در همان کنگرهٔ نویسندگان (۱۳۲۵) که نیما شرکت داشت، چهره‌هایی چون صادق هدایت، فریدون توللی، و حکمت نیز حضور داشتند؛ آیا می‌توان آنان را نیز به‌سبب شرکت در آن جمع، مارکسیست دانست؟

به باور من، نیما یک شاعر انقلابی بود، نه یک شاعر حزبی. او از وضعیت موجود ناراضی بود، اما راه‌حل خود را در شعر و آفرینش می‌جست، نه در سازمان سیاسی.

دربارهٔ متن‌شناسی و دشواری تاریخ‌گذاری آثار نیما

جعفری جزی ادامه داد: یکی از نتایج مهم انتشار اسناد جدید، دشواری در تعیین تاریخ دقیق سرایش شعرهای نیماست. نیما در طول زندگی خود، بارها به شعرهای قدیمی‌اش بازمی‌گشت، آن‌ها را بازنویسی و گاه دگرگون می‌کرد. از این‌رو، نمی‌توان با اطمینان گفت شعری که زیرش تاریخ ۱۳۰۲ نوشته شده، حتماً در همان سال سروده شده است.
گاهی نشانه‌های زبانی یا وزنی نشان می‌دهد که شعر بعدها اصلاح شده است. به همین دلیل، در بررسی آثار او باید از روش‌های سبک‌شناسی، وزن‌سنجی و تحلیل زبان‌شناختی استفاده کرد.

برخی شعرها که طاهباز چاپ کرده، بدون توضیحات سندشناختی منتشر شده‌اند. از این پس، لازم است در چاپ نهایی آثار نیما، هر شعر همراه با نسخه‌شناسی دقیق و تاریخ تقریبی بازنویسی ارائه شود.

نسبت نیما با شعر اروپایی

جعفری جزی افزود: نیما خود گفته بود که بیشترین آشنایی‌اش با شعر فرانسه، مربوط به شاعران قرن نوزدهم است؛ به‌ویژه لامارتین و آلفرد دو موسه. او نه ترجمه‌ای از شعرهای مدرن فرانسوی دارد و نه شواهدی از شناخت شعر سمبولیستی یا سوررئالیستی در آثارش دیده می‌شود. بنابراین، منابع الهام او بیشتر رمانتیک‌های قرن نوزدهم بوده‌اند، نه آوانگاردهای قرن بیستم.

نیما شاعری حزبی نبود

دربارهٔ شیوهٔ «ساختن» شعر در کار نیما

در ادامه این نشست مهدی علیایی‌مقدم ضمن دفاع از مارکسیست دانستن نیما به استناد مدارکی که در دست داشته، در مورد کوششی بودن شعر نیما گفت: نیما در یادداشت‌هایش بارها از واژهٔ «ساختن» استفاده می‌کند؛ می‌گوید: «شعر را باید ساخت، نه گفت.» به معنای دقیق کلمه، شعر را مهندسی می‌کرد. ابتدا طرح نثری یا «اتود» می‌نوشت، مضمون و تصاویر را می‌پرداخت، سپس آن را به قالب موزون درمی‌آورد. از این منظر، نیما بیش از آن‌که شاعر الهام لحظه‌ای باشد، شاعر کوششی و آگاهانه بود.

در پایان مهدی علیایی‌مقدم گفت: تمام نکاتی که در مقدمه کتاب آمده، برداشت شخصی من از اسناد و مطالعات تازه است. نقدهایی که استادان ارجمند دکتر معصومی همدانی و دکتر جعفری مطرح کردند، به‌جای خود معتبر است، اما به نظر من، با مجموعهٔ شواهد موجود، نمی‌توان تأثیر اندیشه‌های چپ و فضای سیاسی زمانه را بر شعر نیما نادیده گرفت. هرچند او حزبی یا استالینیست به معنای دقیق کلمه نبود، اما بی‌گمان اندیشهٔ عدالت‌خواهی، انقلاب و نقد سرمایه‌داری در جان او ریشه داشت.

درباره انتقاد نسبت به مارکسیست دانستن نیما

در ادامه مهدی علیایی‌مقدم، مصحح کتاب، عنوان کرد: مهم‌ترین انتقادی که تکرار می‌شود، این است که من نیما را خیلی بیش از آن‌چه تصور می‌شد، مارکسیست–لنینیست معرفی می‌کنم؛ در حالی‌که بنده تصریح کرده‌ام که ایشان شعر در وصف استالین دارد، و این در کتاب آمده و غیرقابل انکار است.

ببینید، بنده هم تا پیش از اینکه با این اسناد مواجه شوم، قول شاملو و دیگران را می‌پذیرفتم که «بابا، نیما ناچار بوده توی نشریات حزب توده اشعارش را چاپ بکند». می‌فرمایند که «در نیروی سوم هم چاپ می‌کرد». اما بالاخره تصریح احسان طبری هست که می‌گوید این پادشاه فتح و مرغ آمین را به سفارش حزب نوشت، و بعد که این اسناد و اشعار می‌آید، دیگر نمی‌توانیم راحت آن را نادیده بگیریم.

نسبت نیما با حزب توده و کار حزبی

علیایی‌مقدم در ادامه گفت: من البته جایی در این کتاب نگفتم نیما کار حزبی می‌کرد. جناب استاد فرمودند که داوری خودشان از صحبت‌های من بود. یک جا هست که مرتضی کیوان می‌گوید نیما آن بیانیه جبهه واحد را امضا کرد. من هم گفتم خب، این امضا به مثابه یک کار حزبی یا دست‌کم سیاسی محسوب می‌شود؛ نه اینکه نیما عضو بود. نیما هوادار بود و واقعاً هم هوادار ماند. من هم با جناب استاد معصومی همراه‌ام که این یادداشت‌هایی که اواخر عمر نوشته، انگار نوعی تقیه است؛ انگار که دارد برای مستنطق خودش یادداشت‌هایی به جا می‌گذارد که بعد، وقتی بهش گیر دادند و بازداشت شد، بگوید من توده‌ای نبودم یا مارکسیست نبودم. یک‌خورده مشکوک هستند این یادداشت‌های اواخر عمرش. حالا راجع به آنها قضاوت قطعی نمی‌توان کرد.

سوگیری نسبت به مشاهیر و بازنگری در تصویر نیما

علیایی مقدم افزود: اما مسئله ما این است که حتی اگر به فرض در آینده کارت عضویت حزب توده نیما هم پیدا بشود، باز به هر حال می‌رویم به این سمت که نیما توده‌ای نبوده است؛ چون واقعاً نمی‌توانیم راجع به بزرگان خودمان از آن چیزی که فرنگی‌ها امروز در مباحث شناخت و خطاهای شناختی بهش می‌گویند «سوگیری نسبت به مشاهیر» (halo effect; celebrity bias) رها شویم. یعنی ته دلمان دوست داریم که نیما حزبی نباشد، نیما متعلق به هیچ جریان فکری نباشد، و در واقع داده‌ها را به نفع آن چیزی که دوست می‌داریم تعبیر و تفسیر می‌کنیم. بنده خودم هم پیش از این اسناد، نیما را همین‌طور می‌فهمیدم، ولی وقتی که این اندازه شواهد شعری واضح از او به دست می‌آید، نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم.

ضرورت تفسیر دوباره نیما و نسبت او با چپ‌گرایی

علیایی‌مقدم همچنین گفت: گرچه بنده هم می‌دانم اصولاً بقای بزرگان در این است که بتوانند برای نسل آینده و حال حاضر تفسیر بشوند، جریان‌های چپ خیلی هم زیر ضربه قرار گرفته‌اند و همه مشکلات ما بر گردن آنها افتاده است، بنابراین دشوار است نیما را در آن قالب برد و همچنان حفظش کرد. بنده هم فکر می‌کنم خوب، لابد باید تفسیر تازه‌ای بکنیم و خیلی دم به تله آن قرائت‌ها ندهیم. ولی واقعیت این است که نیما برادری کاملاً حزبی و مهاجرت‌کرده به شوروی دارد که تا آخر عمر حسرت او را داشته و اسنادی هم که ازش پیدا شده و معدوم نشده یعنی نیما اینها را نگه داشته نشان می‌دهد که او شعرهایی دارد که خودش به آن‌ها «رمان‌های شعری» می‌گوید، و نمونه‌هایش همان است که در ادبیات کارگری مطرح است.

مفهوم رئالیسم در شعر نیما و تلقی حزب توده از او

مهدی علیایی‌مقدم ادامه داد: می‌فرمایند نیما شعر رئالیستی به آن معنای کارگری نداشته اما اینکه لادبن، وقتی از شوروی به نیما نامه نوشته، در آن نامه شعر «محبس» او را شاهکار رئالیسم دانسته است، نشان می‌دهد حداقل آن برادر حزبی و ایدئولوژیک، آن شعر نیما را به صراحت «شاهکار رئالیسم» می‌خواند. حالا ممکن است ما موافق نباشیم، ولی یک چنین تلقی‌ای درباره نیما وجود داشته است.

علیایی‌مقدم همچنین گفت: آن چیزی که من نقل کردم، «مانیفست کمونیست» نیست؛ آن چیزی که من شعر نیما را با آن سنجیدم، همان بیانیه «اعلانیه بیان حق» است، یعنی آن گروه کمونیستی به زعامت ارانی در برلین که حدود سال ۱۳۲۴–۱۳۲۵ منتشر شد. شما چطور می‌توانید این تطابق را تفسیر دیگری بکنید؟ شعر نیما با تمام آن چیزی که در بیانیه «بیان حق» آمده، سازگار است.

یعنی دشمنی آن گروه کمونیست با سیاست‌های تجددخواهانه رضاشاهی، همه در نیما پیدا می‌شود. چطور می‌توانیم این تأثیر را نادیده بگیریم؟ نیما کار حزبی نمی‌کرد، ولی تأثیر اینها را بنده تلاش کردم نشان بدهم. یعنی آن گروه کمونیستی با آن خط مشی اجتماعی–سیاسی در شعر نیما سراغ‌کردنی است.

بنابراین من فکر می‌کنم باید سر حرف خودم بمانم و نیما را یک مارکسیست، بلکه گاه در برخی شعرها استالینیست می‌دانم تا این لحظه؛ مگر اینکه اسناد بعدی پیدا بشود. تا این لحظه، با توجه به آن چیزی که واقعاً هست، نمی‌شود نیما را خیلی مبرا کرد از این عناوین. به نظرم دشوار می‌توان با این اشعار، ساحت او را یکسره مبرا دانست. بله، رمانتیک بوده، آزاداندیش بوده، در این‌ها هیچ تردیدی نیست، ولی شعرهایی هم دارد که فقط «اعلانیه بیان حق» توضیح می‌دهد که چرا باید با معارف، با گسترش معارف، مخالفت کند؛ نیمایی که دنبال تجدد شعر است، با تمام مظاهر تجددخواهی مخالف است.

وقتی در بیانیه آن «بیان حق»، فرقه انقلابی جمهوری در برلین، سازگاری می‌بینیم، ممکن است فقط این هاله احترام و حرمت ما برای نیما موجب شود که بگوییم نه، باید طور دیگری تفسیر شود.

حضور نیما در کنگره نویسندگان ۱۳۲۵ و معنای کمونیست بودن

علیایی‌مقدم همچنین درباره حضور نیما در کنگره نویسندگان گفت: استاد جعفری فرمودند که نمی‌توانیم حضور نیما را در کنگره نویسندگان ۱۳۲۵ را نشانه کمونیست بودن او بگیریم. من «کمونیست» را البته باید توضیح بدهم: نیما را نمی‌شود در کاربرد امروز زبان فارسی یا زبان‌های دیگر «سوسیالیست» نامید، چون اکنون سوسیالیسم دلالتی دیگر یافته است. در آن زمان، کمونیست و سوسیالیست به جای هم به کار می‌رفتند، اما جنبه انقلابی و انقلاب‌خواهی فقط با «کمونیست» بیان می‌شد. امروز اگر بگوییم «سوسیالیسم»، آن سوسیالیست‌ها اصلاح‌طلب‌اند و از طریق پارلمان مبارزاتشان را پیش می‌برند. از این جهت می‌گویم نیما کمونیست بود، زیرا انقلاب برایش مهم بود و هدفش انقلاب بود.

علیایی‌مقدم افزود: استاد جعفری فرمودند که آن کنگره، کنگره خاصی بود که فروزانفر هم در آن حضور داشت. بنده در پاورقی همان جایی که این را گفتم، از اسناد فرهنگستان دعوت‌نامه انجمن دوستی ایران و شوروی را منتشر کردم که از نیما دعوت می‌کند در سخنرانی آقای بزرگ علوی شرکت بکند. مجموعه این اسناد را وقتی در کنار هم می‌سنجیم، تصویری به ما می‌دهد که دیگر نمی‌توان خیلی راحت این جنبه‌های نیما را نادیده گرفت.

دشواری تاریخ‌گذاری اشعار نیما

مصحح کتاب «از غریب من» خاطر نشان کرد: در مورد اینکه بعد از این اسناد، بسیار دشوار می‌شود که راجع به تاریخ شعرهای نیما قضاوت مطمئنی بکنیم، باید گفت نیما در شعرهای خودش دست می‌برده و این دست‌بردن‌ها متعلق به دوره‌های مختلف زندگی اوست. تاریخش را نوشته مثلاً ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲، ولی از قرائن سند چنین برمی‌آید که تجدید نظر در آن شده است و نیما تا آخر عمر همین کار را با شعرهای گذشته‌اش می‌کرده. بنابراین ملاک اینکه آن شعر متعلق به تاریخی است که پایینش نوشته شده، بسیار دشوار است. معمولاً باید با قرینه‌های زبانی و سبک‌شناختی – اگر خطای وزنی دارند، اگر خام‌دستی زبانی در آن هست که در دوره بعد تکرار نشده – به این قرائن متوسل شویم.

بازنویسی اشعار و پختگی نیما در ادوار مختلف

علیایی‌مقدم افزود: به همین دلیل بنده فکر می‌کنم دیگر نمی‌توانیم حتی به شعرهایی که طاهباز چاپ کرده، که توضیحات سند شناختی ندارد، استناد کنیم، چون نیما تا ۱۳۳۷–۱۳۳۸ اینها را بازنویسی می‌کرده و بنابراین پختگی به کارش می‌بخشیده که ممکن بود در ۱۳۰۰ یا ۱۳۰۵ نداشته باشد. این نکته در قضاوت درباره او بسیار مهم است.

آشنایی نیما با شعر اروپایی و شعر فرانسوی

علیایی‌مقدم گفت: این آشنایی نیما با شعر اروپایی را نیز به نظر من امروز با اطمینان بیشتری می‌توان بیان کرد. گرچه خانلری قبلاً در مصاحبه مفصلی که با صدرالدین الهی داشت، گفته بود که حد آشنایی نیما با شعر فرانسوی، شعر رمانتیک‌های قرن نوزدهم فرانسه است؛ اگر هم اواخر از آپولینر یاد می‌کند، احتمالاً در مجلات نوگرای دهه سی دیده است. می‌گفت آن شعری که برای ما می‌خواند از دو موسه و دیگر شاعران رمانتیک قرن نوزدهم فرانسه بود.

استاد شفیعی نیز می‌دانید که معتقد است یکی از دلایل تردید در میزان دانستن زبان فرانسه از سوی نیما این است که او هیچ ترجمه‌ای از شعرهای فرانسوی ندارد. در حالی‌که هم‌نسلانش معمولاً یکی دو ترجمه دارند. البته یک شعری از نیما هست که رنگ و بوی ترجمه دارد؛ یعنی نوع زبان و ساختارش نشان می‌دهد که متعلق به فرهنگی دیگر است و احتمالاً فرانسوی. گرچه در این باره نمی‌توان قضاوت متقنی کرد.

شعر به مثابه ساخت و مهندسی در نگاه نیما

علیایی‌مقدم افزود: در مورد شعر ساختن نیما، به جای آن چیزی که «شعر سرودن» است، باید گفت تا همین اواخر هم استادان گروه زبان و ادبیات فارسی، مثل مرحوم استادمصفا، فعل «ساختن» را به کار می‌بردند؛ مثلاً می‌گفتند شعر ساخته، شعر ساختم. نیما چنان‌که این اسناد نشان می‌دهد به معنای دقیق کلمه شعرش را مهندسی می‌کرد و می‌ساخت. یعنی اول به قول خودش یک اتود نثر می‌زد، این نثر را با تصاویر و مضمون و ساختمانش می‌پرداخت، و بعد به شعر درمی‌آورد.

درباره شعر «مطالبه» و مسئله انتساب برخی اشعار

علیایی‌مقدم گفت: آن شعر «مطالبه» را که استاد گفتند، متن‌های نیما به همان قلم است. هنوز البته آنها منتشر نشده‌اند، ولی در اسناد فرهنگستان موجودند. ما نمی‌دانیم کاتب آن کیست. تعابیرش می‌خورد متعلق به نیما باشد. بنابراین آن خط دلالت کافی ندارد که آن را از آنِ نیما ندانیم، مگر اینکه قرینه دیگری در دیوانی دیگر پیدا شود، چون به همان قلم از آثار نیما باز وجود دارد.

شعر «استعفانامه» و بازسرایی نیما

علیایی‌مقدم همچنین درباره شعر «استعفانامه» نیما توضیح داد: شعر «استعفانامه»، که مشخصاً راجع به استعفای رضاشاه پهلوی در ۱۳۲۰ است و نیما شعری به همین عنوان دارد، خیلی «زود انتقال» است؛ یعنی مضمون را خیلی سریع به ذهن می‌آورد. نیما می‌خواسته برای اینکه این صراحتش را بگیرد و بتواند انتشارش دهد، در نسخه‌ای دیگر و ورسیونی دیگر آن را بازسرایی کند.

در پایان مهدی علیایی‌مقدم تصریح کرد: صحبت‌هایی که عرض کردم فقط نظر شخصی من و در واقع دلایل کار و اقدامی است که کرده‌ام. انتقاد استادان به نظر من می‌تواند سر جایش باقی بماند و پذیرفته نشود که نیما تا این اندازه سیاسی‌کار که نه، این اندازه متعلق به جهان‌بینی مارکسیستی بوده ولی بالاخره تلقی بنده هم این بوده است. فکر می‌کنم شاید در آینده حتی این تقویت هم بشود؛ یعنی ممکن است اسنادی پیدا شود که این را پررنگ‌تر کند.

 

مرضیه نگهبان مروی

منبع: ایبنا

 

مطالب مرتبط

کلام متمکن و مغلوب در فیه ما فیه مولوی و سوانح العشاق غزالی

«بررسی کلام متمکن و مغلوب در فیه ما فیه مولوی و سوانح العشاق غزالی» عنوان پایان‌نامۀ خانم …. است.

20 آبان 1404

شیوه‌نامه بهره‌مندی‌ از تسهیلات‌ دوره پسادکتری شهید دکتر چمران

در این متن می‌توانید از شیوه‌نامه بهره‌مندی‌ دانش‌آموختگان‌ برتر دانشگاهی‌ از تسهیلات‌ دوره پسادکتری با عنوان طرح شهید دکتر چمران اطلاع یابید.

20 آبان 1404

تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره پژوهش و فناوری کتابخانه ملی

دبیرخانه شانزدهمین جشنواره پژوهش و فناوری سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران مهلت ارسال آثار برای شرکت در این جشنواره را تمدید کرد.

20 آبان 1404

دیدگاهتان را بنویسید