یادداشتی از :
فرزانه کریمی دانشجوی دکتری دانشگاه تهران
معلم و مدرس عروض و ادبیات و فارسی.
دارای پژوهشهایی در زمینه ادبیات که در isc و نشریه تمثیلی منتشر شده
نویسنده یادداشت هایی در کانال تلگرامی قلمریز درباره بزرگان ادب فارسی
و کانال تلگرامی بهارنارنج با آموزش وزن شعر و علوم و فنون ادبی
هر کجا نوریست زانوار خداست
این سخن پروین! نه از روی هواست
پدرم همیشه این بیت را زیر لب میخواند و از پروین یاد میکرد.
دیوان کوچکی با کاغذ کاهی از پروین اعتصامی داشت درکنار دهها و صدها کتاب دیگرش؛ از منتهیالامال و جامعالمقدمات گرفته تا دیوان شعر و ...
با شعر پروین از طریق همین دیوان کاهی و به لطف پدرم آشنا شدم.
نور بانو پروین از همان جنس نورهای خدایی بود که خودش گفته بود و نه از روی هوا. خوشحالم که این نور بر زندگیام تابید و همراه با نغمههای نظامی و گاه، سعدی و مولانا مرا با دنیای شعر آشنا و شیفته ادبیات کرد و اکنون پس از سالها که پروین همپیالهٔ ماه و با ستاره همراه است، این نور مرا به نخستین همایش نکوداشت او رهنمون شد.
برخی از منتقدان بر پروین خرده میگیرند که سخنش نظم است، نه شعر، چرا که تصاویر هنری و استعارههای آنچنانی ندارد؛ اما به قول دکتر شفیعی کدکنی حفظتَ شیئا و غابَت عنکَ اشیاء. اینکه فقط استعاره و تصویر را دریابیم و خرد و عاطفه و اندیشه و بیان فاخری را که در سرودههای بانوپروین موج میزند، وا بنهیم، نه شرط انصاف است و نه معیاری دقیق و جامع برای نقد شعر.
جز پروین که میتواند با اینهمه زیبایی و دلانگیزی مهر خداوند مقتدر بر موسای طفل را که مرهمی بر دلشورهها و نگرانیهای مادر اوست، توصیف کند؟
یا سفر گوهر اشک را از دریای چشم یتیم تا رویارویی با «سرخنگینی به سر راه» به تصویر بکشد؟
یا در قالب مناظرهها و تمثیلها و حکایتهای شیرین، و گاه با طنزی پنهان آینهٔ زشتیهای حکومت و ملت باشد:
گفت قاضی از کجا در خانه خمّار نیست؟
گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
یا بهجدّ و دلسوزانه خطاب به کارگزاران حکومتی:
به تن سوختگان چند زنی پیکان؟
به دل خسته دلان چند زنی نشتر؟
گویا جامعه ایرانی همیشه دچار افراط و تفریط بوده و شعر پروین نیز از این بنبست جزماندیشی برکنار نمانده است که آن را یکسره فاقد ویژگیهای ناب شاعرانه و نظمی خشک بدانیم و دربرابر فروغ او را ناظمی بدانیم که اصلا شاعر نیست؛ چه رسد به مقایسه که کدام شاعرتراند!
یا دربرابر شعر خردمندانه و انسانی پروین و حجبوحیای او که حاصل تفاوت تربیت و جامعه اوست، خط بطلان بر سرودههای دلانگیز و هنرمندانه فروغ بکشیم و قصد تیره کردن این چهره هنری و شعرش را بکنیم.
حقیقت این است که پروین و فروغ، فردوسی و حافظ، نظامی و ناصرخسرو، سعدی و مولانا و دیگر چهرههای درخشان ادب فارسی هرکدام تکهای از پازل فرهنگ و ادبیات این سرزمین هستند که بیجلوهٔ هریک از آنها آسمان شعر و ادب فارسی چیزی کم داشت و بخشی از فروغ خود را از دست می داد.
سخن از پروین و «شعرِ شایستهٔ هزاران تحسین» او را با بخشی از نوشته دکتر شفیعی کدکنی به پایان میرسانم:
بهار وقتی آن مقدمه (بر دیوان پروین) را مینوشت، «از پس سعدی و حافظ»، خویشتن را بزرگترین شاعر تاریخ ادب فارسی میدانست و کم نبودند و نیستند ادیبشناسان و دانشورانی که این عقیده را تأیید میکردند و هنوز هم تأیید میکنند. به دلیل همین پایگاه استواری که بهار بر آن ایستاده بود و دوازده قرن شعر و ادب دوره اسلامی و چندین قرن ادبیات باستانی ایران، در حوزه اطلاع و احاطه وسیع او بود، از اینکه حق پروین را ـ چنان که باید و شاید ادا کند ـ پرهیز نداشت؛ همچون پدری که فرزند نابغه خویش را میستاید، از ستایش شعر پروین تن نزد و با اشراف کامل، به تمام جوانب هنر او پرداخت.
پروین عضو خانوادهای از خانوادههای شعر فارسی است که در آن خانواده حرمت خرد و اخلاق و شرف انسانی، اساس ارزشها را تشکیل میدهد؛ خانواده فردوسی، ناصر خسرو، سعدی و نظامی. هر وقت جامعه ایرانی بیمار شود، از قلمرو و نفوذ این خانواده خود را بر کنار میدارد و هرگاه روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته باشد، خود را به پناه این خانواده هنری میرساند. پدر این خانواده فردوسی است و فرزندان رشیدش عبارتند از: ناصر خسرو، نظامی، سعدی و ابنیمین و بهار و دختر جوانشان پروین اعتصامی.
این خانواده شعری با یک خانواده بزرگ دیگر، رقابت و در عین حال، خویشاوندی دارد: خانواده سنایی و عطار و مولوی. فرهنگ ایران، تعالی و رشد خلاقیت خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده به دست آورده است. معیار سلامت جامعه ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و دوری به این دو خانواده جست. وقتی هنر و خلاقیت ما از این دو خانواده یا یکی از این دو خانواده دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن آشکار است (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری). در مشروطیت نشانه بهبود جامعه فرهنگی، نزدیکی مجدد به این دو خانواده، بهویژه خانواده اول است و نشانه آشکار بیماری بخش عظیمی از خلاقیت شعری عصر ما، دوری از این دو خانواده بهویژه خانواده اول است.
ما این بیماری و دورافتادگی را بر اثر تقلید کورکورانه از نظریههای نقد فرنگی داریم و تا به علاج فلسفی آن برنخیزیم، این بیماری مهلک روز به روز بدنه خلاقیت فرهنگی ما را نزارتر میکند.
گفتنیست خانم دکتر مریم مشرّف، استاد دانشگاه شهید بهشتی، در کتاب «پروین اعتصامی، پایهگذار ادبیات نئوکلاسیک ایران» در سه فصل به بررسی کامل سبک و زبان شعر پروین و مباحثی چون زمینههای ذهنی و محیط خانوادگی و تأثیر تجدد و عصر مشروطه در شعر او پرداخته است. وی درباره پروین میگوید:
این نکته با اهمیتی است که نویسندگان و منتقدان عصر پروین او را در شمار مدرنیستها یعنی اهل تجدد قرار دادند. درواقع پروین حدفاصل و حلقه رابطی است که شعر معاصر ایران را به ادبیات دوره بازگشت یعنی دوران قاجار ارتباط میدهد. شعر او امروز در نظر ما به اسلوب قدیم جلوه میکند ولی از لحاظ درونمایه و شیوه تعبیر، در زمان خودش کاملا جدید بوده است. درحقیقت اهمیت پروین در شعر معاصر در این است که راه را برای تعبیر معانی تازهتر در شعر هموار کرد و در حقیقت یک نوع نئوکلاسیسیسم را در ادبیات فارسی پایهگذاری کردهاست.
#فرزانه_کریمی
#اسفند١۴٠١