وقتی زندهیاد ابتهاج به خانه استاد شهریار در تبریز رفته بود، خالق منظومه جاودان « حیدربابا» دچار شور و شعف شده و غزلی برای سایه سروده و به او تقدیم کرده بود. از آنجاکه این غزل نتوانسته بود رضایت استاد شهریار از این حس جلب کند موجب شد تا شاعر شیرین سخن تبریزی آن را با همراهی کمانچه زنده یاد استاد «مجتبی میرزاده» در دستگاه ماهور به آواز بخواند.
متن غزل:
«سایه» با پرچم خورشید به تبریز آمد
شهر غم از شعف و شعشعه لبریز آمد
مژدهی یوسف گمگشته به یعقوب رسید
مولوی در طلب شمس به تبریز آمد
چشم خشکیده شعرم قلم از مژگان ساخت
باز شعرم تر و طبعم طربآمیز آمد
افق تنگِ غمانگیز چه افتاد ای دل
که چنین در نظرم باز و دلمانگیز آمد
او گلی سرخ که سر زد به چو من برگی زرد
یا بهاری که به پرسیدن پاییز آمد شهریارا!
نه منم حلقهی شعر تو به گوش
که فلک گوش به این شعر دلاویز آمد