نصرت کسمنلی
تاريخ : نوزدهم آذر 1399 ساعت 12:33   کد : 145
نصرت کسمنلی
 
نصرت، فرزند یوسف کسمنلی، در سال ۱۹۴۶ در بخش «قازاخ» جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او در ۲۰ سالگی، دانشجوی رشته روزنامه‌نگاری دانشگاه دولتی آذربایجان شد و با سرعت و موفقیت، سه سال بعد، از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. وی، درحالی‌که روزنامه‌نگاری موفق در روزنامه‌های باکو بود، به انجمن نویسندگان و شاعران جمهوری آذربایجان پیوست و علاوه بر سرایش اشعاری که کم‌کم با ویژگی‌های لیریک و عاشقانه، او را به مثابه شاعری مردمی و موفق در جامعه معرفی می‌کرد، به نقد ادبی روی آورد و به سبب نقدهای جامع و نیز اشعارش، در هفتمین گردهمایی انجمن نویسندگان و شاعران جمهوری آذربایجان، به عضویت گروه اداره‌کننده همین انجمن درآمد و ریاست شورای شعر نیز به وی واگذار شد. از وی که به رغم سن و سال کم، در جمهوری آذربایجان با عنوان پدر عاشقانه‌های آذربایجان (سئوگیلر آتاسی یا سئوگیلر تانریسی) یاد می‌کردند، ۱۶ کتاب، چندین فیلم هنری و ۲۱۰ قطعه فیلم مستند کوتاه به یادگار مانده است. همچنین موسیقیدانان جمهوری آذربایجان بر روی بیش از ۵۰۰ قطعه از اشعار وی که در قالب ترانه سروده شده است، آهنگ ساخته‌اند. وی علاوه بر فعالیت‌هایی که در زمینه هنر و ادبیات داشت، در سمینارها و سمپوزیوم‌هایی هم که با موضوع خلاقیت تشکیل می‌شد، حضور می‌یافت.

وی قطعه شعری دارد که در وصف شهر تبریز سروده است. در این شعر، کسمنلی از خدا خواسته است، مرگ او را در این شهر قرار دهد و عجبا که چنین نیز شد و نصرت در روزهای پایانی اولین ماه پاییز سال ۸۲، بر اثر نارسایی کلیه، در بخش آی.سی.یو بیمارستان امام تبریز درگذشت و این دومین سفری بود که وی به تبریز می‌آمد.

کسمنلی، نخستین بار در اسفند ماه سال ۸۱، همراه همسرش راحله خانم، برای دیدار از تبریز و همچنین استفاده از امکانات گسترده پزشکی در این شهر، به ایران آمد و در بیمارستان آیت الله مدنی بستری شد. در این دوره اقامت ۱۵ روزه، پزشکان تبریزی، پیوند کلیه را برای وی ضروری تشخیص دادند و کسمنلی به دیار خود بازگشت.

تابستان ۸۲، دیدار دوم نصرت از تبریز و انجام عمل پیوند کلیه آغاز شد. در این سفر قرار شد «سامیر»، جوان ۲۲ ساله باکویی، به همراه نصرت به ایران بیاید و عمل پیوند کلیه صورت پذیرد. در این مدت، شاعر آذربایجانی، از دستگاه دیالیز استفاده می‌کرد و حال عمومی‌اش چندان رضایت‌بخش نبود، اما پذیرای صدها تن از مشتاقان خود بود که اشعارش را به خوبی می‌شناختند و او از این همه علاقه و آشنایی در شگفت بود. در این مدت، برخی از ادبا و شخصیت‌های هنری تبریز نیز به ملاقات کسمنلی رفتند.

جراحان تبریزی، عمل پیوند کلیه را انجام دادند و کلیه سامیر در پهلوی نصرت کسمنلی جای گرفت. اما این موجود تازه وارد، همانند همه جوان‌ها، روحیه‌ای سرکش داشت و حاضر نبود جایگاه تازه اش را بپذیرد. بازپس زدن کلیه شدت گرفت و نصرت به اغما رفت و در همین هنگام سه فرزندش رشاد، آراز و جاویدان به همراه مادرشان بر بالین پدر حاضر شدند. ولی زخم معده و ذات الریه هم به نارسایی‌های جسمی شاعر اضافه شد و او در شب نیمه شعبان سال ۸۲، در حالی که دهه پنجاه زندگی خود را سپری می‌کرد، در شهری که از خدای خود مرگش را در آن خواسته بود، وفات یافت.

از نصرت کسمنلی، در ایران، علاوه بر چاپ آثار وی به زبان ترکی (به صورت کتاب و نیز چاپ در مطبوعات محلی)، ترجمه‌هایی به فارسی هم در مطبوعات کشور به چاپ رسیده است.



اولان اولوب، کئچن کئچیب بلکه ده،

ایندی داها کؤورلمه یین یئری یوخ.

عؤمروم بویو بئله گلیب منیم کی.

اوّلیندن بیری واردی، بیری یوخ!

اوزاقدایدی من ایسته ین اوجاقلار،

اوره ییمدن گلیب گئچدی سازاقلار،

آتالییدی، آنالییدی اوشاقلار،

بیزیم ائوده بیری واردی، بیری یوخ.

گؤزلریمه دولدورموشام یاغیشی،

بیر کؤینکده چیخارمیشام من قیشی.

شالوار-پئنجک گئیینردی تای-توشوم،

منده ایسه بیری واردی، بیری یوخ.

اوزوم گولدو طلبه یم دئینده،

سیخیلیردیم دوست پئنجه‌یی گئینده.

معلّمله دیل تاپا بیلمه ینده

قیمتمین بیری واردی، بیری یوخ.

قلبیم یاندی ایلک سئوگیمدن، عشقیمدن،

دارا دوشدوم، ال اوممادیم هئچ کیمدن

مجلسلرده جان دئییب، جان ائشیدن

دوستلاریمدان بیری واردی، بیری یوخ.

من اوردویا نه لر گؤروب گئتمیشدیم،

اوره ک آلیب، اوره ک قیریب گئتمیشدیم.

ایکی قیزا کؤنول وئریب گئتمیشدیم،

قاییداندا بیری واردی، بیری یوخ.

اوزاق گزدی عمی، دایی، بی بی لر،

سؤز آراسی منه "ائولن" دئدیلر

نیشان اوچون ایکی شئی ایسته دیلر

منده ایسه بیری واردی، بیری یوخ.

واخت گله جک، بو گونو گؤره جک سن،

چوخ سوالا گؤزونو دؤیه جک سن.

واخت گله جک سن اؤزون دئیه جک سن

دئیه جک سن: «بیری واردی، بیری یوخ!»

***



نه لر، نه لر یادا دوشدو

خاطیره لر اودا دوشدو

او گونلردن قلبیمیزه

قورخولو بیر صدا دوشدو

گؤرمه یه یدیم کاش کی، سنی

باهار گلدی قیش ائوینه

بو کؤچه ری قوش ائوینه

او واخت ناشی بنا کیمی

یادداشیمین داش ائوینه

هؤرمه یه یدیم کاش کی، سنی

کوله دؤنموش اود اوجاقسان

بلکه بئله قالاجاقسان

اوندا اوشاق دئییلدیم کی

بیلیردیم کی سوْلاقسان

درمه یه یدیم کاش کی، سنی

هیجران گلدی سینه سینه

گونلر اؤتدو سنه سنه

بیر گولداندا ساخلایا یدیم

اؤز الیمه اؤزگه سینه

وئرمه یه یدیم کاش کی، سنی...