معجز شبستری
تاريخ : نوزدهم آذر 1399 ساعت 11:11   کد : 128
معجز شبستری
 
میرزا علی معجز شبستری فرزند حاجی آقا، در سال 1252 هجری شمسی در شبستر که در آن زمان قصبه‌ای کوچک بود تولد یافت. میرزا علی در مکتب خانه خواندن و نوشتن را آموخت. در سن شانزده سالگی (68-1267 هجری شمسی) پدرش فوت شد. بعد از فوت پدر برادانش که در استانبول به تجارت مشغول بودند، علی جوان را به استانبول بردند. علی در استانبول فرصت تعلم و مطالعه بدست آورده و ضمن کمک روزانه به برادران خود به مطالعه در تاریخ و ادبیات می‌پردازد. علی را عشق وطن و درد غربت آزار می‌داد. بهمین جهت بعد از حدود سیزده سال واندی زندگی در غربت استانبول به شبستر باز می‌گردد.

و از آنجایی‌که از مریدان عارف مشهور ایران شیخ محود شبستری بوده، بیشتر اوقات خود را بر سر مزار او حاضر می‌شده و در خلوت انس با مراد خود به نوشتن شعر می‌پرداخت. علی به شدت با واپسگرایی و تحجر حاکم بر اجتماع زمان خود به مبارزه پرداخت. و در این راه بدون واهمه از بیان حقایق کوتاهی نکرد. اشعار این شاعر نیز همه مربوط به نکوهش و هجو و انتقاد از اوضاع اجتماعی دوران حیاتش است. دورانی تاریک و سیاه که ره آورد حاکمیت سلسله نالایق قاجار بر ایران بود. او در اشعار خود به خرافات و نادانی و تحریفات و بدعت‌های ناشایست دینی تاخته و انسانها را به سوی روشنایی و نور دانش و تمدن برای ترقی دادن کشور فرا می‌خواند. و از بیان واقعیات باکی بدل راه نمیدهد. و بهمین جهت نیز مغضوب متحجرین و دعا نویسان و اشاعه‌دهندگان خرافات در قالب تفسیر‌های غلط از احکام دین در شبستر واقع می‌شود.

 او در نوحه‌خوانی از دلاوری‌های سالار شهیدان و شهدای عاشورا و شجاعت و حقیقت‌گویی زینب کبری سلام الله علیها می‌گوید. در آن زمان نفی قمه‌زنی و معرفی چهره واقعی امام حسین علیه‌السلام و بزرگداشت خاطره عاشورا مطابق با شأن شهدای آن روز خونین کربلا و پرهیز از گزافه‌گویی و اغراق در مورد فرامین دینی و سرگذشت چهارده معصوم برای اولین بار از زبان معجز شنیده می‌شود.

معجز در استانبول نیز به زبان ترکی آذربایجانی شعر می‌سرود و مردم را باوضاع و احوال و مشکلات پیش روی جامعه ایران آشنا می‌ساخت. علی بر این باور بود که اونیز مثل میرزا علی‌اکبر طاهرزاده (متخلص به صابر صاحب مجموعه اشعار هوپ هوپ‌نامه) در بیداری مردم خود باید بکوشد. و به همین علت در هریک از اشعار خود بیک معضل و مسألة اجتماعی اشاره دارد. در دورة حیات معجز، ایران به حال و روزی افتاده بود که هر ایرانی وقتی به مطالعة تاریخ آن زمان بپردازد متأثر ومغموم می‌شود. و در این چنین اوضاعی که فقر و فلاکت و جهل کشور را در بر گرفته بود ظهور وحضور شاعری مثل میرزا علی معجز شبستری در عرصه ادبیات آذربایجان، که با ازجان گذشتگی در قالب شعر بانگ و فریاد بر بی‌عدالتی‌ها و جهالت و بی‌لیاقتی دستگاه حاکمه زمان خود بر می‌آورد، برای تاریخ ادبیات آذربایجان افتخاری است بس بزرگ، وگویای اینست که در سرزمین آذربایجان اگرسردارانی مثل ستار خان‌ها برای استقلال و اقتدار ایران سر برافراشته‌اند، سربداران ادبیات این خطه نیز برای بیداری ملت از عمرو جان خود مایه گذاشته‌اند. در این زمان آن متحجرین و حکام مستبد لعن و نفرین مردم را باخود دارند و شاعر فقید، علی معجز شبستری با نیکنامی، از احترام و تحسین ملت آذربایجان برخوردار است.

معجز برای تاسیس یک مدرسه دخترانه با اصول امروزه برای دختران شبستر خیلی تلاش نمود و بالاخره با مساعدت‌های رئیس فرهنگ وقت تبریز بنام آقای دکتر محسنی عمادالسلطنه، اولین مدرسه دخترانه را در قصبة شبسترایجاد نمود. میرزا علی معجز شبستری از پیشگامان احیای حقوق مدنی زنان است. او در اشعار خود تساوی حقوق اجتماعی و قانونی زنان را خواستار است. و در اشعار خود بنا به موانعی که در جامعه آنروز برای ذکر نام زنان وجود داشته همسر خود خانم تکذبان را تمثیلی از زن آذربایجانی بحساب آورده و شعر گفته است. (تکذبین جهلی اولماسا زائل اوغلی اولماز تمدنه مایل) ترجمه: اگر نادانی تکذبان از بین نرود، فرزندش تمایلی به پیشرفت نخواهد داشت. معجز به این اصل معتقد بود که مادران دانا و فهمیده و باسواد قادر به تربیت صحیح اولاد خود هستند. همانگونه که اشاره شد، میرزاعلی معجز شبستری در اشعار خود به جهالت ونادانی احتکار کم فروشی زور گویی انجام اعمال وقیحانه توسط اربابان و خانها و کسانی که خود را از بزرگان جامعه میدانند و تحت لوای دین به خلافکاری و ترویج خرافات میپردازند، اشاره‌ها دارد و همین بر حلاوت و مقبولیت اشعارش می‌افزاید.

معجز در بیان سرگذشت خود می‌نویسد‌: بعد از بازگشت به وطن به نوحه خوانی مشغول شدم. ولی نوحه خوانی و بیان حقایق در اشعار نوحه برای واپسگرایان خوش نیامد و بمن اعلان جنگ نمودند. بیست و شش سال با اینها جنگیدم. طوری شده بود که خیرات می‌دادند و عروسی می‌گرفتند و مرا دعوت نمی‌کردند. فقط نوشتم و در گوشه و کنار روزگار گذراندم. تا اینکه در سال 1312 هجری شمسی بدلیل اعمال فشار‌ها شبستر را ترک و به شهرستان شاهرود نزد یکی از اقوامش که گویا باجاناقش بوده می‌رود و یکسال بعد در سال 1313 هجری شمسی در آن شهر به دیار باقی می‌شتابد. روحش شاد و راهش برای ادبا و نویسندگان متعهد ایران بویژه استان‌های آذربایجان و اردبیل و زنجان مستدام باد.

باشیما زلف قویوب ساققالی قیخدیرمامیشام

خلق دن رشوت آلیب کیسه می‌دولدورمامیشام

جدیزین وقف سویون ملکیمه آچدیرمامیشام

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

بیر قران پول آپاریر دولت ایران دریدن

ظلم ائدیر فرقه قصابه اوتانمیر تاریدن

مهر ذبحیه آلیر باج ئولیدن هم دیریدن

من بئله ظلم و ستم خلقه روا گورمه میشم

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

گوروسیز من نه آژانم، نه قازاق ای کیشیلر

گورمیوب قوندارا هرگز بو دابان ای کیشیلر

سالمیشام لیفه شلواریمه باغ ای کیشیلر

پانتولون گئیمه میشم بوغلاریمی بورمامیشم

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

کفرمه حکم ائله دیز هانسی گناهیله منیم

جرمیمی ثابت ائدیب مجلسه دیندیر مه منیم

نه طلاق ایله ایشیم وار نه نکاحیله منیم

قیزیزی حاضر ائدیب مجلسه دیندیرمه میشم

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

من فلان کس دگلم، صیغه مه ایراد ائده سن

گئت کبین کسمه دیه اوستومه فریاد ائده سن

ییخاسان خلقین ائوین ئوز ائوین آباد ائده سن

من هله هیچ کسین قلبینی سیندیرمامیشام

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

ای عمو چک قیلیجون ائیله مربایه هجوم

شیر برنجه، خامایا، هم قارا دولمایه هجوم

بی جهت ایلمه چوخ "معجز" شیدایه هجوم

من مگر ایلده بش اون یول سیزی گولدورمه میشم

ای شبسترلی داداشلار سیزه من نیله میشم

***



دئدیم آنا منه بیر یار گول دهان آلاسان

که یعنی اوغلوا بیر خوش تکذبان آلاسان

دئدی: اوغول گوریرم عشق ائدیب سنی بنده

یانیر چراغ محبت سرای سیننده

صباح سنه تاپارام بیر تکذ، فقط سن ده

گرک اونا زری یل، هم مادام تومان آلاسان

دئدیم آنا آلارام هر نه ایسته سن فوری

فقط بیرین آلاجاقسان که مثل بیر حوری

ائده اوتاقی منور جمالینین نوری

لبی شکر، گوزی شهلا، قاشی کمان آلاسان

دئدی قبول ائله‌دیم سوزلرین تمامین من

گئدیب سنه تاپارام بیر نگار غنچه دهن

جمالی گون کیمی روشن، فقط گرک هم سن

بش آلتی پردی و بیر دشته کرواشان آلاسان

دئدیم اولار نه یه لازمدی؟ سویلدی: آبالا

بو رسمیدیر که گلین قاین آنا ایدر دعوا

او کرواشانی قاپار چون هجوم ائدر آناوا

آماندی پردینی سن گوتوروب دابان آلاسان

آرایه گیرمه اوغول اللرین باتار قانه

نه آرخا چیخ منه، نه غنچه لب تکذبانه

اگر تکذ منی ئولدیردی سالدی میدانه

برای غسل گرک قونشودان قازان آلاسان

نه قدر معجز آنان ساغدی دوشمه بو هوسه

هاچان که ئولدی آنان گیر نگاریله قفسه

رذیل اولارسان اوغول قونشولار گلنده سه سه

نه قدر وار او، مبادا تکذبان آلاسان