به نام خداوند غزل
شهریار شعر ایران را به دلدادگی میشناسیم.شاعران،دلدادهترین انسانهای روزگارند.
اگر شهریار شعر را بخواهم توصیف کنم،هم باید اثر تپشهای قلبش در غزل را ببینم و هم به حیدر بابا نگاه کنم.
هر شاعری که به دو زبان نوشته،به دو دنیا قدم گذاشته است.اصطلاحات نمکین و نرم ترکی، غزل عاشقانه را نرم میکند و عشقسرودههای فارسی دل را گرم خواهد کرد.
شاعر را روزگار میسازد.شاعر را ارتباط روحی و عاطفی میآفریند.شاعر در لمس برگ و گلبرگ پیدا میشود و در لذت بردن از برف و باران ادامه مییابد.
در زمان سرایش نیز همه دنیا را سکوت فرامیگیرد و کلمات از شنیدهها و خواندههای روز در دلی که به هر روی سرد یا گرم شده رسوب میکند.
همه این اتفاقها و تجربههای اجتماعی و حسی و ملموس در وجود شاعران خاص پررنگتر است.دنیای زیسته شاعر اختصاصی است.شاعر رازی است خاصتر از خود شعر.
روح شهریار خاص شاد بادا.
شهریارِشعر میپرسد:(( ولی حالا چرا؟))
شهریارا باغمش افتادهای از پا چرا؟
راست میگویی زمانِ گفتن ناگفتههاست
آمدن هم وقت دارد بیگمان،حالا چرا؟!
طعم عشق،امروز خوب است و غزلها خوبتر
موهبت در لحظه پیدا میشود فردا چرا؟
شهریار از عشق میگوید تناسب لازم است
((دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟))
شاعرِعاشق غزل را پرتلاطم میکند
راستی غافل شدن از عاشق شیدا چرا؟
شهریار از قصه فرهاد،شیرین گفته است
((ای لب شیرین،جواب تلخ سربالا چرا؟))

#میناآقاخانی
اسفند ۴۰۱
برای شهریار شعر ایران