خورشید بانو
خورشید بانو ناتوان یکی از پر قدرت ترین شاعره های قرن نوزدهم آذربایجان است که اثرات بزرگ و سترگ در پیشرفت و پیشبرد شعر و ادب آذربایجان داشته و این گوهر رخشان و خاتون عالی مقام تمام همت عالیه خود را مصروف تعالی ادبیات و آبادی آذربایجان نموده بود.
خورشید بانو تقریباً بیست سال رهبری انجمن ادبی «مجلس انس» را به عهده داشت و اکثر شعرهایش بلافاصله بعد از سروده شدن از طرف دهها شاعر بزرگ و سرشناس در مقیاس بیقیاس مورد استقبال قرارگرفته و انواع و اقسام نظیرهها و تضمینها بر شعرهایش سروده میشد و قاطعانه میشود گفت که اگر این نظیرهها و تضمینها روزی گردآوری گردد به نوبه خود دیوان کاملی را تشکیل میدهند.
پدر خورشید خانم «مهدیقلیخان» حاکم قره باغ بود و مادرش «بدری جهان بیگم گنجه خانی» نوه جواد خان بود خورشید بانو در سال 1832 میلادی در 15 اگوست در شهر شاعر پرور «شوشا» به دنیا امد در میان مردم «خان قیزی» نامیده میشد خورشید بانو در سن 13 سالگی پدر خود را از دست داد و مدت کمی بعد به خاطر مسائلی مجبور شد با «خاسای خان» (نوه چنگیز خان که یکی از اشخاص با نفوز دولت روس بود) ازدواج کند که در نتیجه این ازدواج صاحب دو فرزند یک پسر) مهدی قلی خان وفا) و یک دختر (خان بیکه) شد در سال 1866 خاسای خان خود کشی کرد که بعد از مرگ او خورشید بانو بخاطر دور ماندن از بعضی تهمتها مردم در سال 1869 میلادی با «سید حسن اغا» ازدواج کرد در نتیجه این ازدواج نیز صاحب یک دختر و دو پسر گردید اشعار خورشید خانم را به چهار بخش عمده میتوان تقسیم کرد.
1. اشعاری که به سبک کلاسیک نوشته شده است.
2. شعرهایی که در مورد علایق خود در زندگی مخصوصا دو فرزند خود نوشته است.
3. اشعاری که در مورد زیباییهای طبیعت نوشته است.
4. و اشعار معاصر خورشید بانو
این شاعر بزرگ در سال 1897 میلادی یکم اکتبر وفات کرد و جنازه اورا در قبرستان عمارت آغ دامین به خاک سپردند.
ای اهل دل فنانی قویون باری آغلاسین
اغیاره چون کی یار اولوب یاری آغلاسین
منع ائتمک عاشقی نه روا آه و زاردان؟
چون دردی وار قویون کی سیزی تاری آغلاسین
گیزلین خیالی وارکی بیله آه و زار ائدر
اوز حالینه قویون بو دل افکاری آغلاسین
بولبول نواسی بی سبب اولماز بوباغیدا
گوردیکجه هر زمان گول ایله خاری آغلاسین
هیجرانی یاری اولدو سبب آغلاماغینا
یا رب گؤروم همیشه سبب کاری آغلاسین
وورسون ال ایله باشینا هر شام تا سحر
یاره، غم ایچره اولمادی غمخواری آغلاسین
شام فراغیده قالیبان زار و خسته حال
سالدیقجا یاده اول مه رخساری آغلاسین
سسلندی ناتوانه کی ارباب غم تمام
حال فنایه جمع اولوب ائلجاری آغلاسین